🔵 ریش آبی🔵
🔵 ریش آبی🔵
درست است که این داستانی آرام بخش و جذّاب برای زمان خواب نیست، امّا این داستان بر اساس زندگی یکی از قاتلان سریالی دهشتناک ساخته شده و دهان به دهان چرخیده است. گیلِس دی رایس، شوالیه بریتون و رفیق جنگجوی ژاندارک، زندگی خود را تقریبا نرمال و طبیعی آغاز کرد: زبان لاتین یاد گرفت، موهای صورتش رشد کردند امّا به رنگ آبی، برای پول ازدواج کرد، و مردم را به نام دین مسیحیت میکشت.
📛 داستان ریش آبی
پس از آنکه دوران نظامی خود را پشت سر گذاشت، سلیقه های گران قیمت و عجیب و غریب او سبب شد تا ثروت خانوادگی او از دست برود، و او را تقریبا به مرحله بی بضاعتی برساند. امّا استراتژی او برای بازگرداندن این ثروت چه بود؟ روح خود را به شیطانی به نام بارون فروخت، و کودکان زیبا را برای او قربانی میکرد. کاملا روشن نیست که آیا بارون پیش از مرگ کودکان، مناسک پیش از مرگ سادیستی را بر روی کودکان اجرا میکرده است. ابتدا حسابی غذا میخورند و بعد کاملا مست میکردند، سپس کودک را به طبقه بالا برده و او را مورد آزار و اذیت شدید جنسی قرار میدادند، سرش را میبریدند، دست و پایش را قطع میکردند، و گلویش را میشکافتند.
اگرچه دادگاه گیلِس با شور و هیجان فراوانی از سوی کسانی که او را متهم کرده بودند، دنبال شد (زیرا او به تنهایی متهم به قتل 600 تا 800 نفر بود)، امّا تنها در طول بازرسی ها از خانه و املاک او در سال 1437، حداقل چهل جسد پیدا شد. گیلِس در اظهارات خود، اینگونه اعتراف کرد: "هنگامیکه این کودکان میمردند، به سمت آنها رفته و میبوسیدمشان. بخصوص آنهایی که پاها و سرهای نازتر و زیباتری داشتند. آنها را تحسین میکردم. سپس بدن آنها را به طرزی وحشیانه میشکافتم و با شوق و هیجان ارگان های داخلی بدنشان را تماشا کرده و در میآوردم. هنگامیکه کودکان در حال جان دادن بودند، بر روی شکم هایشان نشسته و به آنها میخندیدم ...". این داستان با تغییر کودکان به همسران گیلِس مشهور شده است. زیرا چارلز پیررالت معتقد بود که بچه بازی برای لالایی شبانه و خوابی آرام بسیار نامناسب میباشد.
#اطلاعات #حقایق
درست است که این داستانی آرام بخش و جذّاب برای زمان خواب نیست، امّا این داستان بر اساس زندگی یکی از قاتلان سریالی دهشتناک ساخته شده و دهان به دهان چرخیده است. گیلِس دی رایس، شوالیه بریتون و رفیق جنگجوی ژاندارک، زندگی خود را تقریبا نرمال و طبیعی آغاز کرد: زبان لاتین یاد گرفت، موهای صورتش رشد کردند امّا به رنگ آبی، برای پول ازدواج کرد، و مردم را به نام دین مسیحیت میکشت.
📛 داستان ریش آبی
پس از آنکه دوران نظامی خود را پشت سر گذاشت، سلیقه های گران قیمت و عجیب و غریب او سبب شد تا ثروت خانوادگی او از دست برود، و او را تقریبا به مرحله بی بضاعتی برساند. امّا استراتژی او برای بازگرداندن این ثروت چه بود؟ روح خود را به شیطانی به نام بارون فروخت، و کودکان زیبا را برای او قربانی میکرد. کاملا روشن نیست که آیا بارون پیش از مرگ کودکان، مناسک پیش از مرگ سادیستی را بر روی کودکان اجرا میکرده است. ابتدا حسابی غذا میخورند و بعد کاملا مست میکردند، سپس کودک را به طبقه بالا برده و او را مورد آزار و اذیت شدید جنسی قرار میدادند، سرش را میبریدند، دست و پایش را قطع میکردند، و گلویش را میشکافتند.
اگرچه دادگاه گیلِس با شور و هیجان فراوانی از سوی کسانی که او را متهم کرده بودند، دنبال شد (زیرا او به تنهایی متهم به قتل 600 تا 800 نفر بود)، امّا تنها در طول بازرسی ها از خانه و املاک او در سال 1437، حداقل چهل جسد پیدا شد. گیلِس در اظهارات خود، اینگونه اعتراف کرد: "هنگامیکه این کودکان میمردند، به سمت آنها رفته و میبوسیدمشان. بخصوص آنهایی که پاها و سرهای نازتر و زیباتری داشتند. آنها را تحسین میکردم. سپس بدن آنها را به طرزی وحشیانه میشکافتم و با شوق و هیجان ارگان های داخلی بدنشان را تماشا کرده و در میآوردم. هنگامیکه کودکان در حال جان دادن بودند، بر روی شکم هایشان نشسته و به آنها میخندیدم ...". این داستان با تغییر کودکان به همسران گیلِس مشهور شده است. زیرا چارلز پیررالت معتقد بود که بچه بازی برای لالایی شبانه و خوابی آرام بسیار نامناسب میباشد.
#اطلاعات #حقایق
۲.۱k
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.