شادم که با شکایت تلخی که داشتم

شادم که با شکایت تلخی که داشتم
در باغ عشق، دانه نفرت نکاشتم

بیگانگان اگرچه به من زخم میزنند
اما رفیق، از تو توقع نداشتم ...

نگذاشتی سری بگذارم به شانه‌ات
ای کاش میگذشتی و سر میگذاشتم

شکر خدا که موجب خوشنامی من است
نامت که بر کتیبه قلبم نگاشتم

ای شعر تازه، اینهمه تکرار را ببخش!
بی روی دوست، ذوق چنانی نداشتم
دیدگاه ها (۰)

از آنهایے نباش ڪہ میروندو پشت سرشان را نڪَاہ نمیڪنندتو برڪَر...

فــلــســفــه ے زنــدگــے مــن ایــنــه؛ڪــســے ڪــه دوســم ...

@taher.eست شد عشقم

ظهرتون نور الهی 🌷🙏🏼🤲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط