بعد رفتنت

بعد رفتنت
رودخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو.

حالا سال هاست
ماهیانی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند.
دیدگاه ها (۱)

دلگیرم از این شهر سرداز این کوچه های بی عبور:)

دقت کردین هیچ زندگی وجود نداره که بدون مشکل باشه ..بعضی از م...

عشق من برای تو ؛همان چای لب سوز بود ،آنقدر نیامدی که یخ کرد ...

باید یک نفر واردِ زندگی ات شود!شبیهِ خودت ...شاید آنجا قَدرم...

در شهر شلوغ و سرد "بی‌رحمی"، مردی میانسال به نام "نوید" زندگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط