ناخدا باشی وگمراه بمانی سخت است
ناخدا باشی وگمراه بمانی سخت است
آسمان باشی و بی ماه بمانی سخت است
دست دردست خزان شوق بهاران در سر
همدم یک غم جانکاه بمانی سخت است
سالها مثل مترسک به خیال پرواز
بندِ یک جسم پراز کاه بمانی سخت است
میرود قافله ی عشق ... زمان میگذرد
از ره قافله ناگاه ، بمانی سخت است ،
چون کبوتر به سرت شوق سفر باشد و باز
در قفس وقت سحرگاه ، بمانی سخت است
رود باشی وبه سر شوق وصاِل دریا
خشک گردی و پر از آه بمانی سخت است
پر و بال همه باشی و خودت وقت سفر
بال و پر بسته در این راه بمانی سخت است
میرسد عطر زلیخا به گل و باغ وچمن ،
همچو یوسف به ته چاه بمانی سخت است ،💜
آسمان باشی و بی ماه بمانی سخت است
دست دردست خزان شوق بهاران در سر
همدم یک غم جانکاه بمانی سخت است
سالها مثل مترسک به خیال پرواز
بندِ یک جسم پراز کاه بمانی سخت است
میرود قافله ی عشق ... زمان میگذرد
از ره قافله ناگاه ، بمانی سخت است ،
چون کبوتر به سرت شوق سفر باشد و باز
در قفس وقت سحرگاه ، بمانی سخت است
رود باشی وبه سر شوق وصاِل دریا
خشک گردی و پر از آه بمانی سخت است
پر و بال همه باشی و خودت وقت سفر
بال و پر بسته در این راه بمانی سخت است
میرسد عطر زلیخا به گل و باغ وچمن ،
همچو یوسف به ته چاه بمانی سخت است ،💜
۱.۶k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.