...۴۵ سال پیش
...۴۵ سال پیش
🔸 تصویر آیات عظام خوئی، سیدنصرالله مستنبط، شهید صدر، سید علی سیستانی و شهید محمدتقی جواهری در اجتماع حمایت از فلسطین در سال ۱۳۹۴ قمری در صحن شریف امیرالمومنین سلام الله علیه
@sireolama
...کسروی
🔸 آیت الله العظمی سید محمد صادق روحانی حفظه الله تعالی:
خاطرم هست که حدوداً در سنین ۱۶، ۱۷ سالگی بودم که مرحوم سید مجتبی نواب صفوی برای تحصیل به نجف آمد.در آن زمان ما در مدرسه مرحوم آیت الله آسید محمد کاظم درس میخواندیم و ایشان خیلی علاقمند شد که با من همحجره شود، اما قانون مدرسه این طور بود که هر حجره را فقط به یک طلبه میدادند،بنابراین ایشان آمد و در جای پستو مانند و کوچکی کنار حجره ما که طلاب معمولا در آنجا وسائل پختن غذا و درست کردن چای خود را میگذاشتند،ساکن شد و با هم رفیق شدیم.
.
🔸 ایشان از همان اول که وارد آن محیط شد،شروع کرد به بیان صحبتهای سیاسی. مضمون حرفهایش هم اعتراض به هیئت حاکمه ایران و زیرپا گذاشتن احکام اسلام توسط آنها و ظلم به مردم و اعتراض به ساکت بودن آقایان علما بود. میگفت چرا آیت الله آسید ابوالحسن چیزی نمیگوید و از این سنخ حرفها.
.
🔸 بعد هم عدهای را دور خود جمع کرد و تقریبا از همین مقطع بود که با واحدی که خویشاوندی دوری هم با ما داشت، رفیق شد. مرحوم نواب این عده را به این دلیل دور خود جمع کرده بود که وقتی میخواست درباره مظالم شاه در ایران حرف بزند و یا از مرجعیت و علما و حوزه انتقاد کند و احتمال داشت مردم به او حمله کنند،این عده از او حفاظت کنند.
.
🔸 من همان زمان به واسطه رفاقتی که با او داشتم، گفتم اینکه حالا ما بیائیم و مرجعیت را تضعیف کنیم و علیه آن حرف بزنیم، علاوه بر اینکه خلاف شرع است، خلاف مصالح مسلمین هم هست و هیچ تاثیری ندارد. نظر من این است که شما سعی کنید با عواملی که فساد فکری و عقیدتی را در ایران اشاعه میدهند، مبارزه کنید و کسانی را که واقعا مسبب این وضعیت هستند به مجازات برسانید، والا تخفیف حوزه، ضربه زدن به خود است.
.
🔸 مرحوم نواب قبول کرد و گفت: «شما میتوانی برای قتل کسروی از آقایان مراجع برای ما فتوا بگیری؟» گفتم: «بله.» البته در آن زمان مشهور بود که آقایان، کسروی را مهدورالدم میدانند، ولی نواب میخواست برای این کار خود یک نوع رضایتی از آقایان علما داشته باشد،لذا رفتم و از آیت الله آسید ابوالقاسم خوئی و آیت الله حاج آقای حسین قمی برای ایشان فتوا گرفتم.
.
🔸 با آیت الله خوئی خودم صحبت کردم و فکر میکنم بخشی از پول سفر نواب و پول اسلحهاش را هم آیت الله خوئی داد، ولی با آیت الله حاج آقا حسین، خود آیت الله خوئی صحبت کردند.آیت الله حاج آقا حسین قمی شوهر عمه من بود و خیلی هم به ما لطف داشت، ولی تصور کردم اگر آیت الله خوئی به ایشان بگوید تاثیر بیشتری دارد و عملا هم همین طور شد.
.
🔸 یادم هست که به آیت الله خوئی گفتم نواب جوان متدینی است و ما نظیر او را در میان خود نداریم که این طور عزم خود را جزم کرده باشد و بخواهد با کسروی بجنگد. او میرود، یا موفق میشود و یا شهید میشود، ولی ما باید وظیفهمان را در قبال او انجام بدهیم. آیت الله خوئی هم موافق بود. آیت الله قمی که اساسا خودش انگیزه مقابله با مظالم دستگاه را داشت و بالطبع زودتر از هر کسی با چنین کاری موافقت کرد.
.
🔸 خاطرم هست یک بار نواب و واحدی آمده بودند قم به منزل ما. وقتی رفتند، دیدم بعد از چند لحظه نواب برگشت و با خنده گفت: «این رفیق ما واحدی درستبشو نیست.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «داریم میرویم تهران و یک شاهی پول توی جیبمان نداریم. میگویم برو از آقا بگیر، میگوید من رویم نمیشود!» گفتم: «حالا چقدر میخواهید؟» گفت: «حدودا ً۱۵۰ تومان!» البته این پول خیلی بیشتر از کرایه قم تا تهران بود. معلوم میشد برای فعالیتهایی که در تهران داشتند، پول نداشتند. پول را دادم و گفت: «قرض است یا هدیه؟» گفتم: «هدیه است».
.
کانال سیره علما @sireolama
🔸 تصویر آیات عظام خوئی، سیدنصرالله مستنبط، شهید صدر، سید علی سیستانی و شهید محمدتقی جواهری در اجتماع حمایت از فلسطین در سال ۱۳۹۴ قمری در صحن شریف امیرالمومنین سلام الله علیه
@sireolama
...کسروی
🔸 آیت الله العظمی سید محمد صادق روحانی حفظه الله تعالی:
خاطرم هست که حدوداً در سنین ۱۶، ۱۷ سالگی بودم که مرحوم سید مجتبی نواب صفوی برای تحصیل به نجف آمد.در آن زمان ما در مدرسه مرحوم آیت الله آسید محمد کاظم درس میخواندیم و ایشان خیلی علاقمند شد که با من همحجره شود، اما قانون مدرسه این طور بود که هر حجره را فقط به یک طلبه میدادند،بنابراین ایشان آمد و در جای پستو مانند و کوچکی کنار حجره ما که طلاب معمولا در آنجا وسائل پختن غذا و درست کردن چای خود را میگذاشتند،ساکن شد و با هم رفیق شدیم.
.
🔸 ایشان از همان اول که وارد آن محیط شد،شروع کرد به بیان صحبتهای سیاسی. مضمون حرفهایش هم اعتراض به هیئت حاکمه ایران و زیرپا گذاشتن احکام اسلام توسط آنها و ظلم به مردم و اعتراض به ساکت بودن آقایان علما بود. میگفت چرا آیت الله آسید ابوالحسن چیزی نمیگوید و از این سنخ حرفها.
.
🔸 بعد هم عدهای را دور خود جمع کرد و تقریبا از همین مقطع بود که با واحدی که خویشاوندی دوری هم با ما داشت، رفیق شد. مرحوم نواب این عده را به این دلیل دور خود جمع کرده بود که وقتی میخواست درباره مظالم شاه در ایران حرف بزند و یا از مرجعیت و علما و حوزه انتقاد کند و احتمال داشت مردم به او حمله کنند،این عده از او حفاظت کنند.
.
🔸 من همان زمان به واسطه رفاقتی که با او داشتم، گفتم اینکه حالا ما بیائیم و مرجعیت را تضعیف کنیم و علیه آن حرف بزنیم، علاوه بر اینکه خلاف شرع است، خلاف مصالح مسلمین هم هست و هیچ تاثیری ندارد. نظر من این است که شما سعی کنید با عواملی که فساد فکری و عقیدتی را در ایران اشاعه میدهند، مبارزه کنید و کسانی را که واقعا مسبب این وضعیت هستند به مجازات برسانید، والا تخفیف حوزه، ضربه زدن به خود است.
.
🔸 مرحوم نواب قبول کرد و گفت: «شما میتوانی برای قتل کسروی از آقایان مراجع برای ما فتوا بگیری؟» گفتم: «بله.» البته در آن زمان مشهور بود که آقایان، کسروی را مهدورالدم میدانند، ولی نواب میخواست برای این کار خود یک نوع رضایتی از آقایان علما داشته باشد،لذا رفتم و از آیت الله آسید ابوالقاسم خوئی و آیت الله حاج آقای حسین قمی برای ایشان فتوا گرفتم.
.
🔸 با آیت الله خوئی خودم صحبت کردم و فکر میکنم بخشی از پول سفر نواب و پول اسلحهاش را هم آیت الله خوئی داد، ولی با آیت الله حاج آقا حسین، خود آیت الله خوئی صحبت کردند.آیت الله حاج آقا حسین قمی شوهر عمه من بود و خیلی هم به ما لطف داشت، ولی تصور کردم اگر آیت الله خوئی به ایشان بگوید تاثیر بیشتری دارد و عملا هم همین طور شد.
.
🔸 یادم هست که به آیت الله خوئی گفتم نواب جوان متدینی است و ما نظیر او را در میان خود نداریم که این طور عزم خود را جزم کرده باشد و بخواهد با کسروی بجنگد. او میرود، یا موفق میشود و یا شهید میشود، ولی ما باید وظیفهمان را در قبال او انجام بدهیم. آیت الله خوئی هم موافق بود. آیت الله قمی که اساسا خودش انگیزه مقابله با مظالم دستگاه را داشت و بالطبع زودتر از هر کسی با چنین کاری موافقت کرد.
.
🔸 خاطرم هست یک بار نواب و واحدی آمده بودند قم به منزل ما. وقتی رفتند، دیدم بعد از چند لحظه نواب برگشت و با خنده گفت: «این رفیق ما واحدی درستبشو نیست.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «داریم میرویم تهران و یک شاهی پول توی جیبمان نداریم. میگویم برو از آقا بگیر، میگوید من رویم نمیشود!» گفتم: «حالا چقدر میخواهید؟» گفت: «حدودا ً۱۵۰ تومان!» البته این پول خیلی بیشتر از کرایه قم تا تهران بود. معلوم میشد برای فعالیتهایی که در تهران داشتند، پول نداشتند. پول را دادم و گفت: «قرض است یا هدیه؟» گفتم: «هدیه است».
.
کانال سیره علما @sireolama
۲.۲k
۲۵ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.