دیگه آسمون من...
دیگه آسمون من، آبیِ قبل نیست...
ماه هنوز سر جاشه، اما نورش دیگه به من نمیتابه.
ستارهها، راهِ برگشت رو بلد بودن، ولی من ازشون خواستم فراموشش کنن.
اگه یه شب، دلت تنگ شد و سرتو بالا گرفتی، دنبالم نگرد بین صورتهای فلکی…
من دیگه اونجا نیستم.
میگن فقط “اون ستارهای که همیشه آخر از همه غروب میکنه” از من خبر داره.
اگه خواستی بدونی، ازش بپرس — فقط اون میفهمه..
ماه هنوز سر جاشه، اما نورش دیگه به من نمیتابه.
ستارهها، راهِ برگشت رو بلد بودن، ولی من ازشون خواستم فراموشش کنن.
اگه یه شب، دلت تنگ شد و سرتو بالا گرفتی، دنبالم نگرد بین صورتهای فلکی…
من دیگه اونجا نیستم.
میگن فقط “اون ستارهای که همیشه آخر از همه غروب میکنه” از من خبر داره.
اگه خواستی بدونی، ازش بپرس — فقط اون میفهمه..
- ۸۸۹
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط