همه عمرم برای جستجویت رفت از دستم
همه عمرم برای جستجویت رفت از دستم
چه غافل بودم از اینکه تو همزادِخودم بودی
برای دیدنت از جسم و جانم چشم پوشیدم
ولی غافل ازینکه تو همان جان و تنم بودی
گمانم بود ،چون نوری به صقف اسمان باشی
ندانستم چنان خونی که جریان در رگم بودی
به سر اندیشه هایم بود،،ردی از تورا یابم،
نفهمیدم که خود اندیشه ای که در سرم بودی
چه بیخود جهد میکردم بدست ارم نشانت را
رسیدم بر یقین از اینکه دائم در،برم بودی
به اخر امده عمرم ولی دلشاد و خرسندم
ازینکه در همه عمرم تو شاه و سرورم بودی
هرانکس دستِ یاری را، منم دل را بدست تو
خوشم از اینکه تا بودم تو تنها دلبرم بودی
چه غافل بودم از اینکه تو همزادِخودم بودی
برای دیدنت از جسم و جانم چشم پوشیدم
ولی غافل ازینکه تو همان جان و تنم بودی
گمانم بود ،چون نوری به صقف اسمان باشی
ندانستم چنان خونی که جریان در رگم بودی
به سر اندیشه هایم بود،،ردی از تورا یابم،
نفهمیدم که خود اندیشه ای که در سرم بودی
چه بیخود جهد میکردم بدست ارم نشانت را
رسیدم بر یقین از اینکه دائم در،برم بودی
به اخر امده عمرم ولی دلشاد و خرسندم
ازینکه در همه عمرم تو شاه و سرورم بودی
هرانکس دستِ یاری را، منم دل را بدست تو
خوشم از اینکه تا بودم تو تنها دلبرم بودی
۳.۳k
۲۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.