تا بغض میگیرد گلوی نیمه جانم را
تا بغض میگیرد گلوی نیمه جانم را
پر میکند گنجشک زخمی آشیانم را
ابر سیاه غصه دارد باز میبارد
باران ،پریشان کرده سقف آسمانم را
میفهمد این دلتنگ بودن عالمی دارد
هر کس ببیند ارتعاش استخوانم را
دفتر به حال خاطراتم اشک میریزد
از پرتگاه غصه میپرسد نشانم را
این شعر ذکر خسته ای از حال دیروز است
سوزانده رد این قلم شعر زمانم را
دیشب نگاهی خسته بر چشمان من کردی
بعد از عبورت تار میدیدم جهانم را
با این همه؛ هر لحظه دارم خواب می بینم:
یک زن که دارد می بَرَد تاب و توانم را
دارد صدای پای باران باز میسازد
در آسمان این غزل رنگین کمانم را
یعنی که زیر سایه های کاج پر گنجشک
باید بسازم با تو از نو آشیانم را
انگور ناب عسکری میچینم از لبهات
تا پُر کنم از خوشه هایت استکانم را
🔥
پر میکند گنجشک زخمی آشیانم را
ابر سیاه غصه دارد باز میبارد
باران ،پریشان کرده سقف آسمانم را
میفهمد این دلتنگ بودن عالمی دارد
هر کس ببیند ارتعاش استخوانم را
دفتر به حال خاطراتم اشک میریزد
از پرتگاه غصه میپرسد نشانم را
این شعر ذکر خسته ای از حال دیروز است
سوزانده رد این قلم شعر زمانم را
دیشب نگاهی خسته بر چشمان من کردی
بعد از عبورت تار میدیدم جهانم را
با این همه؛ هر لحظه دارم خواب می بینم:
یک زن که دارد می بَرَد تاب و توانم را
دارد صدای پای باران باز میسازد
در آسمان این غزل رنگین کمانم را
یعنی که زیر سایه های کاج پر گنجشک
باید بسازم با تو از نو آشیانم را
انگور ناب عسکری میچینم از لبهات
تا پُر کنم از خوشه هایت استکانم را
🔥
۱.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.