P6
P6
شکوفه اشکوخون
.
.
تهیونگ: خب اون دریچه... برای چی میخوای؟
= عمو آیا فک میکنی من خرم؟
جین: (خنده شیشه پاک کنی)
تهیونگ: این اخلاقت به مامانت رفته ا.ت هم همینقدر رومخه
= میگی یا نه؟
تهیونگ: اعصاب نداریا
= فک کنم باید یه سر به تان تای جین بزنم
جیمین: هی... تو نزدیک تان تای جین نمیشی حالیته خانم جوان؟
= بابا خب بهم بگید چشه یکم هرزس همین
جیهوپ: فعلا نمیشه ولی تو هم نزدیکش نمیشی
(یه توضیح کوتاه در مورد تان تای جین
الهههای شیطان دنبال جنگ بین دو دنیا هستن و تان تای جینم یک الهه شیطانه و سعی داره سوجی و بکشه چون اون شکوفهی برقراری صلحه و اعضا اگه اینو بهش بگن میفهمه که یک شکوفس و سوجی نباید اینو متوجه بشه)
= پس بهم بگید دریچه رو چطور باز کنم؟
تهیونگ: من میدونم چطور اونجا باز میشه اما همینطوری که نمیشه دریچه رو باز کنی اول باید انسانها مارو بپذیرند بعد عهد ببندن مارو نمیکشن، مارو به عنوان دوست قبول کنندو....
= حیح پس خیلی کار دارم من میرم
جیمین: به تان تای جین نزدیک نشو
= باشه
آخه من نمیدونم این پسره چیه که انقد من باید ازش دوری کنم آه چقدر الان به ویلیام نیاز دارم... برم یه سر بهش بزنم
(قصر فرمانروایی)
= بابااااا کجایی؟
+ چیه قصرو گذاشتی رو سرت؟
= میخوام برم پیش ویلیام
+ برو
= همین؟
+ آره ویلیام حواسش بهت هست در موردش تحقیق کردم
= مگه خواستگارمه که در موردش تحقیق کردی؟
+ بالاخره باید بدونم دخترم با کی میگرده
= آهااا اوک من میرم خدافظ
+ خدافظ
(دنیای انسان ها)
= ویلیام؟ پیس پیس؟
(نکته سوجی از پنجره اتاق ویلیام میره پیشش که کسی متوجهش نشه)
ویلیام: وای چقد بهت نیاز داشتم
= منم نیاز داشتم بیا بیرون الان پرت میشم پایین
ویلیام: باشه اومدم
(جلو در عمارت)
ویلیام: خب چه خبر چیزی شده؟
=نظرت درمورد هیولاها چیه؟
ویلیام: اونا افسانن
= اگه نباشن چی فک کن واقعین...
ویلیام: دوست دارم با یه خوناشام دوست بشم و باهاش کل دنیاشونو بگردم
یعنی اگه بفهمه من خوناشامم واکنشش چیه؟امتحان کنم؟ فوقش یه هیپنوتیزمش میکنم دیگه
= راستش...
ویلیام: چیه؟
= هیولاها واقعین من یه خوناشامم
ویلیام: شراب خوردی؟
= نه دارم راست میگم من خوناشامم
ویلیام: چطور باور کنم
= (چشماشو مثل چشمای ا.ت تو فصل قبل اگه یادتون باشه کرد)
ویلیام: یا حصرت فیللللل
= هیسسس این راز بزرگیه
.
.
احساس میکنم فصل دو رو ریدم نظرتون چیه ادامش ندم؟
شکوفه اشکوخون
.
.
تهیونگ: خب اون دریچه... برای چی میخوای؟
= عمو آیا فک میکنی من خرم؟
جین: (خنده شیشه پاک کنی)
تهیونگ: این اخلاقت به مامانت رفته ا.ت هم همینقدر رومخه
= میگی یا نه؟
تهیونگ: اعصاب نداریا
= فک کنم باید یه سر به تان تای جین بزنم
جیمین: هی... تو نزدیک تان تای جین نمیشی حالیته خانم جوان؟
= بابا خب بهم بگید چشه یکم هرزس همین
جیهوپ: فعلا نمیشه ولی تو هم نزدیکش نمیشی
(یه توضیح کوتاه در مورد تان تای جین
الهههای شیطان دنبال جنگ بین دو دنیا هستن و تان تای جینم یک الهه شیطانه و سعی داره سوجی و بکشه چون اون شکوفهی برقراری صلحه و اعضا اگه اینو بهش بگن میفهمه که یک شکوفس و سوجی نباید اینو متوجه بشه)
= پس بهم بگید دریچه رو چطور باز کنم؟
تهیونگ: من میدونم چطور اونجا باز میشه اما همینطوری که نمیشه دریچه رو باز کنی اول باید انسانها مارو بپذیرند بعد عهد ببندن مارو نمیکشن، مارو به عنوان دوست قبول کنندو....
= حیح پس خیلی کار دارم من میرم
جیمین: به تان تای جین نزدیک نشو
= باشه
آخه من نمیدونم این پسره چیه که انقد من باید ازش دوری کنم آه چقدر الان به ویلیام نیاز دارم... برم یه سر بهش بزنم
(قصر فرمانروایی)
= بابااااا کجایی؟
+ چیه قصرو گذاشتی رو سرت؟
= میخوام برم پیش ویلیام
+ برو
= همین؟
+ آره ویلیام حواسش بهت هست در موردش تحقیق کردم
= مگه خواستگارمه که در موردش تحقیق کردی؟
+ بالاخره باید بدونم دخترم با کی میگرده
= آهااا اوک من میرم خدافظ
+ خدافظ
(دنیای انسان ها)
= ویلیام؟ پیس پیس؟
(نکته سوجی از پنجره اتاق ویلیام میره پیشش که کسی متوجهش نشه)
ویلیام: وای چقد بهت نیاز داشتم
= منم نیاز داشتم بیا بیرون الان پرت میشم پایین
ویلیام: باشه اومدم
(جلو در عمارت)
ویلیام: خب چه خبر چیزی شده؟
=نظرت درمورد هیولاها چیه؟
ویلیام: اونا افسانن
= اگه نباشن چی فک کن واقعین...
ویلیام: دوست دارم با یه خوناشام دوست بشم و باهاش کل دنیاشونو بگردم
یعنی اگه بفهمه من خوناشامم واکنشش چیه؟امتحان کنم؟ فوقش یه هیپنوتیزمش میکنم دیگه
= راستش...
ویلیام: چیه؟
= هیولاها واقعین من یه خوناشامم
ویلیام: شراب خوردی؟
= نه دارم راست میگم من خوناشامم
ویلیام: چطور باور کنم
= (چشماشو مثل چشمای ا.ت تو فصل قبل اگه یادتون باشه کرد)
ویلیام: یا حصرت فیللللل
= هیسسس این راز بزرگیه
.
.
احساس میکنم فصل دو رو ریدم نظرتون چیه ادامش ندم؟
۳.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.