صدای بیاجازه

"صدای بی‌اجازه"
قسمت سی‌و‌یکم – پیشنهاد نامعلوم

جونکوک: «تو همه‌ی اینا رو خودت نوشتی؟»

گهنا: «ا... آره.»

همه‌ی اعضا: «چی؟!»

تعجب کردم.
جیمین گفت: «واقعاً می‌گی؟ اینا... اینا همون چیزیه که ما دنبالشیم.»

گهنا: «آره، واقعاً می‌گم...» (آروم)

نامجون: «بچه‌ها، یه دقیقه بیاین.»

دیدم همه دور هم جمع شدن و داشتن پچ‌پچ می‌کردن.
اوف... داشتم از فضولی می‌مردم. چی دارن می‌گن؟

بعد چند دقیقه حرف زدن، بالاخره تموم کردن و برگشتن سمت من.
صورت‌هاشون جدی بود.

نکنه می‌خوان منو بخورن؟ نه بابا، مگه می‌شه؟
اوف، چی داری می‌گی دختر...

نامجون: «اسمت چیه؟»

گهنا: «گه... نه، نه. ایم یریم.»

نامجون: «آها، خب ایم یریم. راستش می‌خوام یه چیزی بگم، ولی دست رد به سینه‌م نزن، باشه؟»

گهنا: «اُمم... ب... باشه.»

نامجون: «خب، ما می‌خوایم....
دیدگاه ها (۳)

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۱

[~قوانین~]گـــونیچیوا دوستان خوبمــــ🎀اول که یلدای همه گی مب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط