گلدان شمعدانی و چشمان خیس زن

گلدان شمعدانی و چشمان خیس زن
اندوه‎های چیده‌شده در اتاق من

تو روی تکه‌ابر سفیدی نشسته‎ای
این باد دکمه‎های تو را کنده از بدن

هی مثل زخم می‎شکفی روی زندگیم
پاییزِ زعفرانیِ افتاده از دهن

پروانه‎ای که روی صدایم نشسته است
اصرار می‎کند به پریدن، به سوختن

آیا در شکسته‎ای که تو را برد برنگشت؟
با بوی زنجبیل و سکنگور و نسترن

بسیار خسته‎ام، که برایم کمی بخند
ای اتفاق تازۀ آمادۀ شدن

دلتنگی‎ام مسافر تنهای ریل‌هاست
تنهائی‌ام به وسعت یک گله کرگدن

من از حیاط حوض ندارد، دلم گرفت
از آسمان احمق بی‌ماه کاملاً

گنجشک شیشه‎ای لطفاً روی روسریت
اندوه قلب کوچک من را گره بزن


#جواد_گنجعلی

@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۷)

در سوگ شعرم وقافیه عزا دار استانجا کهغم نان از شعر انداختهشا...

من شبمو تو شوکت منهمان اسمانیبرایم بپوشدامن پر از ستاره‌ت را...

بتهایم را می شکنمتا فرش کنمبر راهی که تو از آن می گذریبرای ش...

چه بی‌تابانه می‌خواهم‌اتای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط