گفتم خیالِ خال لبت آرزوی ماست
گفتم خیالِ خال لبت آرزوی ماست
گفتا اگر گُذرت ،سمتِ کوی ماست
گفتم بهای اشک من از قیمت من است؟
گفت آب روی تو از آبروی ماست
گفتم بریز وبنوشیم و مست شویم
گفتا هماره شراب در سبوی ماست
گفتم چه بی نظر شده ای بر دلم چرا
گفت آخرین گُنهَت روبه روی ماست
گفتم که روز وشبم حال دیگر است
گفتا که روز وشب از رنگ موی ماست
گفتم به اعتبار تو میخانه میروم
گفت می ز بَرْکَتِ آب وضوی ماست
گفتم،مَران،زخودت اندکی بمان
گفتا دعای فرج،گفتگوی ماست
گفتا اگر گُذرت ،سمتِ کوی ماست
گفتم بهای اشک من از قیمت من است؟
گفت آب روی تو از آبروی ماست
گفتم بریز وبنوشیم و مست شویم
گفتا هماره شراب در سبوی ماست
گفتم چه بی نظر شده ای بر دلم چرا
گفت آخرین گُنهَت روبه روی ماست
گفتم که روز وشبم حال دیگر است
گفتا که روز وشب از رنگ موی ماست
گفتم به اعتبار تو میخانه میروم
گفت می ز بَرْکَتِ آب وضوی ماست
گفتم،مَران،زخودت اندکی بمان
گفتا دعای فرج،گفتگوی ماست
۱.۶k
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.