رنگ چشمانت را دقیق یادم نیست،
رنگ چشمانت را دقیق یادم نیست،
قهوه ای روشن بود یا عسلی...
حتی یادم نیست اول اسمت با چه حرفی شروع میشد،الف بود یا نون...
یا توی کدام کافه بیشتر خاطره داشتیم،
بلوار کشاورز یا زیر پل کالج...
ولی ضربان قلبم،
وقتی لب های داغ یک نفر که رنگ چشمانش را یادم نیست
و آنقدر خاطرات با اون بودن توی کافه های شهر دور است که اسمش هم از خاطرم رفته
مینشست روی پیشانیم؛
را از یاد نبردم که نبردم...
قهوه ای روشن بود یا عسلی...
حتی یادم نیست اول اسمت با چه حرفی شروع میشد،الف بود یا نون...
یا توی کدام کافه بیشتر خاطره داشتیم،
بلوار کشاورز یا زیر پل کالج...
ولی ضربان قلبم،
وقتی لب های داغ یک نفر که رنگ چشمانش را یادم نیست
و آنقدر خاطرات با اون بودن توی کافه های شهر دور است که اسمش هم از خاطرم رفته
مینشست روی پیشانیم؛
را از یاد نبردم که نبردم...
۹.۴k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.