بامداد با تفالی به حضرت حافظ

"بامداد با تفالی به حضرت حافظ



برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فـتاد دل از ره تو را چه افتادسـت

میان او کـه خدا آفریده اسـت از هیچ
دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشادست

بـه کام تا نرساند مرا لبـش چون نای
نصیحـت همه عالم به گوش من بادست

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادسـت

اگر چه مستی عشقـم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادسـت

دلا مـنال ز بیداد و جور یار کـه یار
تورا نصیب همین کرد و این از آن دادست

برو فسانه مخوان و فسون مدم حافـظ
کزاین فسانه و افسون مرا بسی یادست
دیدگاه ها (۱)

#ختم قرآن# ترجمه صفحه 141 :آیه 102 اینکه است خدای یکتا که پ...

بسم رب الشهدا و الصدیقین#خاطراتی از شهدااولین بار در دانشگاه...

✨✨✨✨✨✨✨✨ خدا اینجاست...!!با خود عهد بستم که به چشمانم بیامو...

الهینصیرمان باش تا بصیرگردیم ؛بصیرمان کن تا ازمسیر برنگردیم؛...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط