کرامات شهدا
کرامات شهدا
قرار بود عملیاتی در نزدیکی شهر مهاباد انجام شود، بدین منظور، جلسه ای با شرکت تعدادی از فرماندهان منطقه برگزار شد. هر یک از آن ها، در مورد انتخاب محور عملیاتی، نظر می دادند. وقتی نتیجه ای گرفته نشد، شهید بروجردی رو به قبله کرد و با حالت عرفانی گفت: «خدایا خودت فرجی حاصل کن.»
بچه ها نقشه را جمع کردند. نزدیکی های صبح با صوت قرآن «محمد»، از خواب بیدار شدم. او از من نقشه خواست، سپس به من گفت: «با دقت در نقشه نگاه کن تا روستای "قره داغ" را پیدا کنی.» هرچه گشتیم، پیدا نکردیم. بالاخره با تلاش بسیار، توانستیم در نقشه ی دیگری آن را پیدا کنیم و او بسیار خوشحال شد و گفت که دیگر مسئله حل است.
بعد توضیح داد که: «وقتی همه خوابیدیم، بعد از یک ساعت من بیدار شدم، توسلی کردم و دو رکعت نماز خواندم و از خدا طلب یاری نمودم. مجدداً که خوابیدم، افسری به خوابم آمد و گفت: «فلانی، چرا این قدر معطل می کنید؟ بروید و "قره داغ" را بگیرید. در آن جا مسئله حل است.»
راوی : همرزم شهید محمد بروجردی
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
@bakeri_channel
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
قرار بود عملیاتی در نزدیکی شهر مهاباد انجام شود، بدین منظور، جلسه ای با شرکت تعدادی از فرماندهان منطقه برگزار شد. هر یک از آن ها، در مورد انتخاب محور عملیاتی، نظر می دادند. وقتی نتیجه ای گرفته نشد، شهید بروجردی رو به قبله کرد و با حالت عرفانی گفت: «خدایا خودت فرجی حاصل کن.»
بچه ها نقشه را جمع کردند. نزدیکی های صبح با صوت قرآن «محمد»، از خواب بیدار شدم. او از من نقشه خواست، سپس به من گفت: «با دقت در نقشه نگاه کن تا روستای "قره داغ" را پیدا کنی.» هرچه گشتیم، پیدا نکردیم. بالاخره با تلاش بسیار، توانستیم در نقشه ی دیگری آن را پیدا کنیم و او بسیار خوشحال شد و گفت که دیگر مسئله حل است.
بعد توضیح داد که: «وقتی همه خوابیدیم، بعد از یک ساعت من بیدار شدم، توسلی کردم و دو رکعت نماز خواندم و از خدا طلب یاری نمودم. مجدداً که خوابیدم، افسری به خوابم آمد و گفت: «فلانی، چرا این قدر معطل می کنید؟ بروید و "قره داغ" را بگیرید. در آن جا مسئله حل است.»
راوی : همرزم شهید محمد بروجردی
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
@bakeri_channel
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
- ۳۳۵
- ۱۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط