شعری که می سرایم از عشق جان بسوزد آن جان که ...

شعری که می سرایم ، از عشق جان بسوزد آن جان که عشق رهبر، بر سینه اش بدوزد
ای رهبر عزیزم ، از عشق خود چه گویم جانم ز عشق تو سوخت ، جانان بیا به سویم
الحق که لایقت بود ، ای سید حسینی گشتی برای مردم ، رهبر پس از خمینی
نامت شبیه حیدر ، عمامه و عبایت من قنبر تو باشم ، من را بکن غلامت
دست تو گرچه لمس است ، دستت بده به دستم ای کاش روح دستت ، آید درون دستم
شاید که پرتو ماه ، بر صورتت نشسته اینگونه می درخشی ، ای روح دل شکسته
با لرزش صدایت ، بغض تو را شنیدم از عشق دیدن تو ، هفت آسمان دویدم
پیمان دشمنی را ، با دشمن تو بستم زیرا که باده دادی ، از باده ی تو مستم
هم بیعت حسینم ، هم بیعت امیرم یک جان بگو به جانم ، لب تر کنی بمیرم
تونایب امامی ، بر ما محبتی کن از انتظار یاران ، این جمعه صحبتی کن
او آفتاب و رویت ، مهتاب چشم حضرت خورشید آسمان او ، تو ماه عصر حسرت
در آخر کلامم ، یک جمله را بگویم یک آرزو برایم ، لبخند تو به رویم
دیدگاه ها (۴)

رهبر ما خامنه ای تحت حمایت علی استضد ولایت فقیه ضد ولایت علی...

قایقی خواهم ساخت...خواهم انداخت به دریای دل ^اربابم^...قایق ...

...بسمه تعالی............به سبک کربلا کربلا ما داریم میاییم....

خبر رسیده ز گلشن ثمر نمی میردبگو به شب‌زدگان که سحر نمی‌میرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط