هRomance revenge[همون انتقام عاشقانه]پارت ۱۲ (ببخشید دیر
هRomance revenge[همون انتقام عاشقانه]پارت ۱۲ (ببخشید دیر شد)
.
.
.
کل روز رو با هانیا تو بازار بودیم وقتی همه چی خریدیم رفتیم آژانس هواپیمایی بلیط برای هاوایی گرفتیم پروازمون برای فردا ساعت سه بعد از ظهر بود
-هانیا به کسی نمیگی داریم کجا میریم
+باشه ببینم چی میشه
-کوفت ببینم چی میشه اگه بگی میکشمت
+باشه باو بیا بریم برسونمت
-لازم نکره شب پیش تو میخوابم
+هاننننننن؟؟؟؟براچی پیش من؟؟؟
-اگه الان برم خونه قطعا بم بم یکاری میکنه بش بگم داریم کجا میریم بعدشم پروازمون واسه فرداس دیگه حوصله ندارم برم خونه باز از اونجا بیام باهم میریم دیگه
+باعش هرجور راحتی
با هانیا رفتیم خونشون و چون خسته بودیم سریع شاممون رو خوریم و خوابیدیم
*روز بعد ساعت هفت شب*
بالاخره بعد از یه پرواز طولانی رسیدیم هاوایی به محض اینکه از فرودگاه بیرون اومدیم یه تاکسی گرفتیم و گفتیم مارو یه هتل باحال نزدیک دریا ببره بعد از نیم ساعت رسیدیم پریدم پایین و یه نفس عمیق کشیدم
-آخیشششش بالاخره رسیدیم
+حالا یجوری رفتار میکنی انگار تاحالا نیومدی
-یه سال از آخرین باری که اومدم میگذره حسابی دلم تنگ شده بود واسه اینجا حالا بیا زود بریم دریا
اینو گفتم و اومدم بدم که هانیا دستمو گرفت
+اسکل جان اولش الان نزدیک غروب آفتابه نمی تونی بری دریا دوما تازه رسیدیم بیا اول بریم سوئیت بگیریم شام بخوریم استراحت کنیم فردا میریم دریا
-ای کوفت بگیری با این شکمت بیا بریم تو
سریع رفتیم توی هتل و یه سوئیت تقریبا بزرگ گرفتیم هانیا چون خسته بود سریع شام خورد و خوابید ولی من انقدر ذوق لباس های خوشگلی که خریده بودیم رو داشتم که خوابم نبرد و فقط به این فک میکردم که کدومشونو بپوشم انگار که میخواستم برم مهمونی آخرش یه لباس که از همشون خوشگل تر بود گذاشتم کنار و منم خوابیدم
*
صبح با صدای بلند هانیا بیدار شدم
+هیییییی صباااااا بلند شووووووو بریم دریا چقدر میخوابی
تا حرف دریا رو زد سریع از جام بلند شدم که صدای خنده هانیا اتاق رو پر کرد
-مرض چرا میخندی؟؟
+مرض به جونت سریع بلند شو صبحانه بخور
-تو چقدر میخوری خسته نمیشی؟؟؟؟مگه تو رژیم نبودی؟؟؟
+برو بابا رژیم کیلو چنده چندروز اومدیم تفریح باس خوش بگذرونیم
-باشه پس
اینو گفتم و منم شروع کردم به خوردن تموم که شد یه نیم تنه صورتی باز که روش با گلای کوچیک و صورتی رنگ روز پوشانده بود به همراه یه شلوارک جین کوتاه و کفش های تخت کرمی پوشیدم یه تاج گل ریز هم سرم گذاشتم و یه گردنبند خوشگل انداختم و عینک آفتابیمم برداشتم یه رژ کالباس هم زدم و سریع از اتاق اومدم بیرون که هانیا رو دیدم یه تاپ نیم تنه سفید با شلوارک کوتاه جین و یه پیراهن چهار خونه که دور کمرش بسته بود پوشیده بود
-چه خوشگل شدی عشقم بپا ندزدنت
+کی به کی میگه تو چرا انقدر لباست بازه
-ولش کن بابا کی به کیه
+میگم بهتره لباستو عوض کنی خعلییییی بازه لباست زشته
-کسی منو نمیشناسه
اینو گفتم و سریع دست هانیا رو گرفتمو دنبال خودم کشوندم و از هتل اومدیم بیرون همینجوری داشتم هانیا رو دنبال خودم میکشوندم که صداشو شنیدم
+صبا کوفت بگیری اروم برو نفسم رفت
-باشه
چون دریا زیاد فاصله نداشت سریع رسیدیم
-هانیا اینجا چه خوشگله
+عین ندید پدیدا رفتار نکن زشته
-باعش راستی چرا اینجا انقدر خلوته؟؟؟
+من از کجا بدونم
-قبول
اینو گفتم و کفشام رو در آوردمو رفتم تو دریا زیاد جلو نرفتم فقط تا جایی که آب تا زانوم میرسید یکم که وایسادم خسته شدم برگشتم طرف ساحل و کنار هانیا رو به دریا نشستم که یکدفعه صدای آشنایی شنیدم این امکان نداشت
بم بم+صباااااااا
-هانیا نمیدونم چرا دارم صدا بم بم رو میشنوم توهم هم میزنم دیگه
بم بم+درس شنیدی توهم نیست
با چشایی که از تعجب داشت از حلقه میزد بیرون برگشتم طرف صدا که.....
(لایک و نظر فراموش نشه تا پارت بعدی رو هم بزارم)
.
.
.
کل روز رو با هانیا تو بازار بودیم وقتی همه چی خریدیم رفتیم آژانس هواپیمایی بلیط برای هاوایی گرفتیم پروازمون برای فردا ساعت سه بعد از ظهر بود
-هانیا به کسی نمیگی داریم کجا میریم
+باشه ببینم چی میشه
-کوفت ببینم چی میشه اگه بگی میکشمت
+باشه باو بیا بریم برسونمت
-لازم نکره شب پیش تو میخوابم
+هاننننننن؟؟؟؟براچی پیش من؟؟؟
-اگه الان برم خونه قطعا بم بم یکاری میکنه بش بگم داریم کجا میریم بعدشم پروازمون واسه فرداس دیگه حوصله ندارم برم خونه باز از اونجا بیام باهم میریم دیگه
+باعش هرجور راحتی
با هانیا رفتیم خونشون و چون خسته بودیم سریع شاممون رو خوریم و خوابیدیم
*روز بعد ساعت هفت شب*
بالاخره بعد از یه پرواز طولانی رسیدیم هاوایی به محض اینکه از فرودگاه بیرون اومدیم یه تاکسی گرفتیم و گفتیم مارو یه هتل باحال نزدیک دریا ببره بعد از نیم ساعت رسیدیم پریدم پایین و یه نفس عمیق کشیدم
-آخیشششش بالاخره رسیدیم
+حالا یجوری رفتار میکنی انگار تاحالا نیومدی
-یه سال از آخرین باری که اومدم میگذره حسابی دلم تنگ شده بود واسه اینجا حالا بیا زود بریم دریا
اینو گفتم و اومدم بدم که هانیا دستمو گرفت
+اسکل جان اولش الان نزدیک غروب آفتابه نمی تونی بری دریا دوما تازه رسیدیم بیا اول بریم سوئیت بگیریم شام بخوریم استراحت کنیم فردا میریم دریا
-ای کوفت بگیری با این شکمت بیا بریم تو
سریع رفتیم توی هتل و یه سوئیت تقریبا بزرگ گرفتیم هانیا چون خسته بود سریع شام خورد و خوابید ولی من انقدر ذوق لباس های خوشگلی که خریده بودیم رو داشتم که خوابم نبرد و فقط به این فک میکردم که کدومشونو بپوشم انگار که میخواستم برم مهمونی آخرش یه لباس که از همشون خوشگل تر بود گذاشتم کنار و منم خوابیدم
*
صبح با صدای بلند هانیا بیدار شدم
+هیییییی صباااااا بلند شووووووو بریم دریا چقدر میخوابی
تا حرف دریا رو زد سریع از جام بلند شدم که صدای خنده هانیا اتاق رو پر کرد
-مرض چرا میخندی؟؟
+مرض به جونت سریع بلند شو صبحانه بخور
-تو چقدر میخوری خسته نمیشی؟؟؟؟مگه تو رژیم نبودی؟؟؟
+برو بابا رژیم کیلو چنده چندروز اومدیم تفریح باس خوش بگذرونیم
-باشه پس
اینو گفتم و منم شروع کردم به خوردن تموم که شد یه نیم تنه صورتی باز که روش با گلای کوچیک و صورتی رنگ روز پوشانده بود به همراه یه شلوارک جین کوتاه و کفش های تخت کرمی پوشیدم یه تاج گل ریز هم سرم گذاشتم و یه گردنبند خوشگل انداختم و عینک آفتابیمم برداشتم یه رژ کالباس هم زدم و سریع از اتاق اومدم بیرون که هانیا رو دیدم یه تاپ نیم تنه سفید با شلوارک کوتاه جین و یه پیراهن چهار خونه که دور کمرش بسته بود پوشیده بود
-چه خوشگل شدی عشقم بپا ندزدنت
+کی به کی میگه تو چرا انقدر لباست بازه
-ولش کن بابا کی به کیه
+میگم بهتره لباستو عوض کنی خعلییییی بازه لباست زشته
-کسی منو نمیشناسه
اینو گفتم و سریع دست هانیا رو گرفتمو دنبال خودم کشوندم و از هتل اومدیم بیرون همینجوری داشتم هانیا رو دنبال خودم میکشوندم که صداشو شنیدم
+صبا کوفت بگیری اروم برو نفسم رفت
-باشه
چون دریا زیاد فاصله نداشت سریع رسیدیم
-هانیا اینجا چه خوشگله
+عین ندید پدیدا رفتار نکن زشته
-باعش راستی چرا اینجا انقدر خلوته؟؟؟
+من از کجا بدونم
-قبول
اینو گفتم و کفشام رو در آوردمو رفتم تو دریا زیاد جلو نرفتم فقط تا جایی که آب تا زانوم میرسید یکم که وایسادم خسته شدم برگشتم طرف ساحل و کنار هانیا رو به دریا نشستم که یکدفعه صدای آشنایی شنیدم این امکان نداشت
بم بم+صباااااااا
-هانیا نمیدونم چرا دارم صدا بم بم رو میشنوم توهم هم میزنم دیگه
بم بم+درس شنیدی توهم نیست
با چشایی که از تعجب داشت از حلقه میزد بیرون برگشتم طرف صدا که.....
(لایک و نظر فراموش نشه تا پارت بعدی رو هم بزارم)
۲۱.۴k
۱۰ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.