نیستی تا که ببینی چه زمینگیر شدم

نیستی تا که ببینی چه زمینگیر شدم
عشق تو درد قشنگیست ولی پیر شدم

نان تلخ غزل از کاسه ی غم می خوردم
هر شبی با دو سه بیت غزلم سیر شدم

آنقدَر زخم به جانم زده دنیا که نپرس
گاه گاهی بخدا تشنه ی شمشیر شدم

بی تو اندازه ی این شهر دلم غمگین است
تو که رفتی به خیابان تو زنجیر شدم

رود بودم که به دریای دلت راه نیافت
پشت سد دل تو ماندم و تبخیر شدم

بغض نشکسته زیاد است ولی شانه نبود
سر به زانوی خودم دادم و تحقیر شدم
دیدگاه ها (۰)

🔹کمیته‌ی محرومیت زدایی شورای شهر شیراز قصد داره اتوبوس انتقا...

دختر استعفا داد،مادر پشت میزش ماند !استعفا کافی نیست، در قدم...

#همسرانههیچگاه در مقابل دیگران با همسرتان مخالفت نکنید؛ این ...

#همسرانه🍃 اکثر مشکلات خانوادگی، زمانی بروز میکنند که یکی از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط