نیستی تا که ببینی چه زمینگیر شدم
نیستی تا که ببینی چه زمینگیر شدم
عشق تو درد قشنگیست ولی پیر شدم
نان تلخ غزل از کاسه ی غم می خوردم
هر شبی با دو سه بیت غزلم سیر شدم
آنقدَر زخم به جانم زده دنیا که نپرس
گاه گاهی بخدا تشنه ی شمشیر شدم
بی تو اندازه ی این شهر دلم غمگین است
تو که رفتی به خیابان تو زنجیر شدم
رود بودم که به دریای دلت راه نیافت
پشت سد دل تو ماندم و تبخیر شدم
بغض نشکسته زیاد است ولی شانه نبود
سر به زانوی خودم دادم و تحقیر شدم
عشق تو درد قشنگیست ولی پیر شدم
نان تلخ غزل از کاسه ی غم می خوردم
هر شبی با دو سه بیت غزلم سیر شدم
آنقدَر زخم به جانم زده دنیا که نپرس
گاه گاهی بخدا تشنه ی شمشیر شدم
بی تو اندازه ی این شهر دلم غمگین است
تو که رفتی به خیابان تو زنجیر شدم
رود بودم که به دریای دلت راه نیافت
پشت سد دل تو ماندم و تبخیر شدم
بغض نشکسته زیاد است ولی شانه نبود
سر به زانوی خودم دادم و تحقیر شدم
۸.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.