پارت

پارت ۳۹

کلارا: اسمم کلاراعه از دیدنت خوشحالم
ات: منم همینطور
ات: عام... فکر کنم دیگه دوست شدیم
کلارا: من نمیتونم با شما دوست باشم
اگه ارباب بفهمن سرمو میبورن
ات: یعنی پدر بزرگم هم ادم کشته
کلارا: خیلی بیشتر از ارباب کوچیک
ات: یعنی من پیش چند تا قاتل
زندگی میکنم خدای من
کلارا: بله همین طوره
ات: ساعت چنده
کلارا: ۲ صبح
کلارا: و اینکه شما باید ساعت ۶ صبح
بیاین پایین برای صبحانه
و اینکه باید آراسته و منظم باید باشید
ات: باشه.. من میخوام بخوابم تو هم برو تو
اتاقت بخواب
کلارا: بله... با اجازه

کلارا از اتاق ات میره بیرون و دره اتاق رو میبنده
و بر میگرده میبینه که اقای جئون
رو به روش وایساده

ارباب: ات چیکار میکنه
کلارا: ارباب خانم ات در حال استراحت هستن
ارباب: خوبه
دیدگاه ها (۵)

درخواستی چند پارتی ات 13 سالش باشه اعضا داداش باشن بعد ات اف...

پارت دو جین: ولی دستور پختشو من دادم بهش نامجون: بچه ها اروم...

جونگکوک فقط 😱🤣

کسی درخواستی نداره هر چی باشه سناریو تکپارتی چند پارتی

پارت ۷

رمان ( عمارت ارباب)

نام فیک:عشق مخفیPart: 21ویو جیمین*ات. خب شرطت چیه؟رفتم نزدیک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط