«مافیای خشن من »
«مافیای خشن من »
پارت ¹¹🍷🫀
(صبح )
(ا.ت ویو )
از خواب پاشدم و رفتم حموم و لباسایی که آجوما داد بهم رو پوشیدم و رفتم پایین
ا.ت : آجوما باید چیکار کنم
آجوما : ارباب گفتن کل عمارت رو جارو کنید و دستمال بکشید
ا.ت : باشه
که به یک دختر برخوردم
یونا : چته دختره عو.ضی
ا.ت : عو.ضی هفت جد و ابادته
که خودشو انداخت رو زمین و گریه میکرد
_اینجا چه خبرههه (داد )
یونا : ارباب ...هق.. اون منو ..هق.. انداخت
ا.ت : دروغ نگو
_گمشو پشت سرم بیا ا.تتتتت
منم پشت سرش رفتم که منو به جای اتاقش منو پرت کرد تو اون اتاق اونجا.... اتاق شکنجه بود
یک شلا.ق کلفت برداشت و گفت : هر ضربه رو میشماری (داد)
ا.ت :،۵۸،۸۸ ،۴۴ ،۶،۱۱
۱۰۰
که از درد زیاد بیهوش شدم
(یونگی ویو)
با دستای خونی از اتاق خارج شدم
و رفتم اتاقم
قلبم درد میکنه .... چرا نمیتونم یک زندگی عادی داشته باشم (نویسنده درحال عر زدن)
(۴ روز بعد )
تو این چند روز فقط کارم خوردن مشر.وب بود
رفتم توی اتاقم و دوربین سالن رو چک کردم
یعنی کار ا.ت نبوده
ولی من خیلی عذابش دادم 🙃
بهتره برم از اتاق شکنجه درش بیارم
رفتم و در اتاق رو باز کردم تا نزدیکش شدم و میخواستم دستشو بگیرم گفت
ا.ت : توروخدا منو نزن .هق.. لطفا ....هق..(گریه )
کشیدمش توی بغلم
_دیگه نمیزنمت ...تموم شد
ا.ت : من چه گناهی ...هق ... کردم که باید تقاص کارای بابام رو پس ...هق.. بدم (گریه )
شاید اون راست میگفت
شاید اون مقصر نیست
براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاقم که جین زنگ زد
_بله
~به هیونگت زنگ نمیزنی
_هیونگ میشه بیای اینجا
~ چیزی شده
_حال ا.ت خوب نیست لطفا سریع بیا
~ باشه ... الان خودمو میرسونم
_باشه
و قطع کرد
که ا.ت گفت : منو بکش مین یونگی .... خسته شدم..میفهمی .. خسته شدم... نه پدرم منو خواست .... نه داداشم (:
_جیمین خیلی دوستت داره
ا.ت : داداش اصلیم
_من نمیتونم تورو بکشم
ا.ت : چرا ... چرا منو از این زندگی کثافت بار نجات نمیدی (بی حال )
_چون تو خیلی شبیه اونی (سرد )
ا.ت : فکر نکنم بتونم بیشتر دووم بیارم ممنونم که ازم مواظبت کردی (بی حال )
_منظورت چیه
که جین درو باز کرد
~برو بیرون یونگی (داد و عربده )
و منو از اتاق انداخت بیرون که با جیمین رو به رو شدم
جیمین : خواهرم چیکارت کرده بود (داد و گریه )
_تقصیر منه (گریه )
_کاش من باهاش روبه رو نمیشدم
که جین اومد بیرون
~متاسفم جیمین غم آخرت باشه (گریه )
جیمین : چی (داد و گریه )
_ جین بگو یک شوخی مسخرست... بگو من دختری که دوسش دارم رو از دست ندادم
~ متاسفم یونگی
(۱ سال بعد )
تو این چند وقت هر روز سر خاک ا.ت بودم
چطوری ترکم کرد
همش تقصیر منه که لبخند خوشگلشو ازش گرفتم منو باعث شدم اون چشمای قشنگشو ببنده
(ادامه در پارت بعد )
شرایط
⁶ لایک
⁵ فالور
پارت ¹¹🍷🫀
(صبح )
(ا.ت ویو )
از خواب پاشدم و رفتم حموم و لباسایی که آجوما داد بهم رو پوشیدم و رفتم پایین
ا.ت : آجوما باید چیکار کنم
آجوما : ارباب گفتن کل عمارت رو جارو کنید و دستمال بکشید
ا.ت : باشه
که به یک دختر برخوردم
یونا : چته دختره عو.ضی
ا.ت : عو.ضی هفت جد و ابادته
که خودشو انداخت رو زمین و گریه میکرد
_اینجا چه خبرههه (داد )
یونا : ارباب ...هق.. اون منو ..هق.. انداخت
ا.ت : دروغ نگو
_گمشو پشت سرم بیا ا.تتتتت
منم پشت سرش رفتم که منو به جای اتاقش منو پرت کرد تو اون اتاق اونجا.... اتاق شکنجه بود
یک شلا.ق کلفت برداشت و گفت : هر ضربه رو میشماری (داد)
ا.ت :،۵۸،۸۸ ،۴۴ ،۶،۱۱
۱۰۰
که از درد زیاد بیهوش شدم
(یونگی ویو)
با دستای خونی از اتاق خارج شدم
و رفتم اتاقم
قلبم درد میکنه .... چرا نمیتونم یک زندگی عادی داشته باشم (نویسنده درحال عر زدن)
(۴ روز بعد )
تو این چند روز فقط کارم خوردن مشر.وب بود
رفتم توی اتاقم و دوربین سالن رو چک کردم
یعنی کار ا.ت نبوده
ولی من خیلی عذابش دادم 🙃
بهتره برم از اتاق شکنجه درش بیارم
رفتم و در اتاق رو باز کردم تا نزدیکش شدم و میخواستم دستشو بگیرم گفت
ا.ت : توروخدا منو نزن .هق.. لطفا ....هق..(گریه )
کشیدمش توی بغلم
_دیگه نمیزنمت ...تموم شد
ا.ت : من چه گناهی ...هق ... کردم که باید تقاص کارای بابام رو پس ...هق.. بدم (گریه )
شاید اون راست میگفت
شاید اون مقصر نیست
براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاقم که جین زنگ زد
_بله
~به هیونگت زنگ نمیزنی
_هیونگ میشه بیای اینجا
~ چیزی شده
_حال ا.ت خوب نیست لطفا سریع بیا
~ باشه ... الان خودمو میرسونم
_باشه
و قطع کرد
که ا.ت گفت : منو بکش مین یونگی .... خسته شدم..میفهمی .. خسته شدم... نه پدرم منو خواست .... نه داداشم (:
_جیمین خیلی دوستت داره
ا.ت : داداش اصلیم
_من نمیتونم تورو بکشم
ا.ت : چرا ... چرا منو از این زندگی کثافت بار نجات نمیدی (بی حال )
_چون تو خیلی شبیه اونی (سرد )
ا.ت : فکر نکنم بتونم بیشتر دووم بیارم ممنونم که ازم مواظبت کردی (بی حال )
_منظورت چیه
که جین درو باز کرد
~برو بیرون یونگی (داد و عربده )
و منو از اتاق انداخت بیرون که با جیمین رو به رو شدم
جیمین : خواهرم چیکارت کرده بود (داد و گریه )
_تقصیر منه (گریه )
_کاش من باهاش روبه رو نمیشدم
که جین اومد بیرون
~متاسفم جیمین غم آخرت باشه (گریه )
جیمین : چی (داد و گریه )
_ جین بگو یک شوخی مسخرست... بگو من دختری که دوسش دارم رو از دست ندادم
~ متاسفم یونگی
(۱ سال بعد )
تو این چند وقت هر روز سر خاک ا.ت بودم
چطوری ترکم کرد
همش تقصیر منه که لبخند خوشگلشو ازش گرفتم منو باعث شدم اون چشمای قشنگشو ببنده
(ادامه در پارت بعد )
شرایط
⁶ لایک
⁵ فالور
۹.۱k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.