پارت

پارت ۸۳
(نفس)

همین جور داشتم اروم اروم اشک میریختم که رادوین گفت :

عه نفس چرا داری گریه میکنی .؟الان تو باید خوشحال باشی

من : اخه باورم نمیشه .

رادوین : باید باورت بشه . ببین نفس اینی که توی بغلته بچه

ی ماست . بچه ی من ‌. بچه ی تو . ما داره زندگی مون

شیرین تر از همیشه میشه .

یکم نگاهش کردم . باید باورم میشد.

رادوین : اسمش و چی بزاریم ؟

من : تو چی میگی ؟

رادوین: امممم نصرت خوبه ؟

من : رادوییییییینن اخه نصرت که اسم پسره .

رادوین : نه واسه دختر هم میذارن

من : نچ نمیخوام اصلا تو اسمشو انتخاب کنی .

رادوین : عه چی میگی . منم یعنی باباشم ها

من : اصلا بذار تقسیم کنیم . ببین اسم از من ، فامیل از تو

رادوین : خسته میشم بخوام من فقط فامیل روی بچه ام

بذارم ها .

من: نه خیرم . خودم الان یه اسم براش میذارم .

رادوین : به نظر من همون نصرت خوبه

من : اممممممم نظرت باشه واسه خودت ‌. رها چطوره؟

رادوین : خوبه سلام می رسونه

من : چی میگی رادوین ؟

رادوین : خودت سراغ رها رو گرفتی

من : اصلا رها کی هست ؟

رادوین : نمیدونم

من : دارم اسم بچه مون رو میگم . دارم میپرسم رها اسم

خوبی هست یا نه .

رادوین : هر چی که خانومم بگه خوبه .