رمان :دوستی و دشمنی پارت:۲
رمان :دوستی و دشمنی پارت:۲
که یهو یکیو دیدم 😄
نیکا : سلام شما
ارسلان : سلام من ارسلان هستم
دیانا: ببخشید اینجا چیکار میکنید با ما چیکار دارید
ارسلان: من رو دوستتون محمد فرستاده و گفته که با شما کار کنم
نیکا: خیلی تعجب کردم ولی ما به راحتی تو شرکتمون هرکسی رو راه نمیدیم
ارسلان: ولی محمد گفت که من رو هم استخدام کنید
دیانا:باشه بیا
دیانا:رفتیم تو شرکت
ارسلان: خوب از کجا شروع کنم
دیانا : این اتاق مال شماست شما اینجا کار های من رو انجام میدید مثل سهام عدالت و اینجور چیزا من مدیر این شرکتم هرکاری که گفتم انجام میدی وگرنه اخراجی من خیلی سختگیرم
نیکا: نشستیم و کار های شرکت رو انجام دادیم اومدیم بیرون که دیانا گفت
دیانا:میخوای بیای خونه پیش ما
ارسلان:باشه
نیکا:دیانا ولش کن این پسره خیلی پررو ع
دیانا:این چه حرفیه نیکا از این به بعد ارسلان تو شرکت ما کار می کنه ما اونو می شناسیم پس می تونه بیاد خونه ما
نیکا: ازش خیلی خوشم نمیومد خیلی ادم پررو و نچسبی بود
دیانا:رفتیم خونه یکم استراحت کنیم تا اینکه
لایک و حمایت یادتون نره 💖💖💖💖💖🥰
که یهو یکیو دیدم 😄
نیکا : سلام شما
ارسلان : سلام من ارسلان هستم
دیانا: ببخشید اینجا چیکار میکنید با ما چیکار دارید
ارسلان: من رو دوستتون محمد فرستاده و گفته که با شما کار کنم
نیکا: خیلی تعجب کردم ولی ما به راحتی تو شرکتمون هرکسی رو راه نمیدیم
ارسلان: ولی محمد گفت که من رو هم استخدام کنید
دیانا:باشه بیا
دیانا:رفتیم تو شرکت
ارسلان: خوب از کجا شروع کنم
دیانا : این اتاق مال شماست شما اینجا کار های من رو انجام میدید مثل سهام عدالت و اینجور چیزا من مدیر این شرکتم هرکاری که گفتم انجام میدی وگرنه اخراجی من خیلی سختگیرم
نیکا: نشستیم و کار های شرکت رو انجام دادیم اومدیم بیرون که دیانا گفت
دیانا:میخوای بیای خونه پیش ما
ارسلان:باشه
نیکا:دیانا ولش کن این پسره خیلی پررو ع
دیانا:این چه حرفیه نیکا از این به بعد ارسلان تو شرکت ما کار می کنه ما اونو می شناسیم پس می تونه بیاد خونه ما
نیکا: ازش خیلی خوشم نمیومد خیلی ادم پررو و نچسبی بود
دیانا:رفتیم خونه یکم استراحت کنیم تا اینکه
لایک و حمایت یادتون نره 💖💖💖💖💖🥰
۱۱.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.