تقوا و عرفان
تقوا و عرفان
بخش عمدهای از اشعار و ادبیات عرفانی ما گوئی با زهد و تقوا سر جنگ دارد که یکی از مشهورترین آن غزلیات #حافظ شیرازی است که ملعبه دست فاسقان و تبهکاران و منافقانی است که کباده عشق و عرفان بدوش میکشند و با هر بیتی از حافظ یا مولانا عملی فاسقانه و رذیلانهای را توجیه و تقدیس میکنند.
این وضع یکی از علل اصلی جنگ اهل فقه با این ادبیات در طول تاریخ بوده است و چه بسا عارفانی را به مسلخ کشانیده است.
حقیقت اینست که این جماعتی که زهد و تقوا را ضد خلوص و عشق عرفانی میخوانند خود در قلمرو اخلاص و توحید قرار دارند و دراین وادی دعوی زهد و تقوا یک شرک عظیم است و بقولی در این عرصه شرکی جز تقوا نیست.
این ادبیات و معارف توحیدی مربوط به عبادالله المخلصین است که فنای در ذات حقّ شده اند واز نزد خود هیچ ارادهای ندارند و لذا تلاش برای خویشتن داری همان عُجب و خود بینی و شرک در اراده خداست.
حال تصور کنید آدمی که از حقّ بیگانه است و اصولاً دین را درک نکرده و بوئی از صدق و محبّت الهی نبرده است بخواهد زهد و تقوا را گناه بداند و طبعاً فسق و تبهکاری را عین ثواب و عرفان تصور کند چه دیوانه خانهای پدید میآید از آن نوعی که در بسیاری از دکانهای موسوم به درویشی شاهدیم.
قیاس به نفس نمودن خود با حافظ و #مولوی و امثالهم علّت دیگری از پیدایش این #عرفان_دجّالی است که بایستی آنرا عرفان اموی نامید. در مقابل عرفان علوی.
پس باید شدیداً مراقب باشیم وقتی که حافظ را میخوانیم خود را با او عوضی نگیریم تا همین عقل و دین نیمه کاره خود را هم از دست ندهیم.
از دائرة المعارف عرفانی جلد ششم، فصل دوم، عرفان، استاد علی اکبر خانجانی:
www.khanjany.org
بخش عمدهای از اشعار و ادبیات عرفانی ما گوئی با زهد و تقوا سر جنگ دارد که یکی از مشهورترین آن غزلیات #حافظ شیرازی است که ملعبه دست فاسقان و تبهکاران و منافقانی است که کباده عشق و عرفان بدوش میکشند و با هر بیتی از حافظ یا مولانا عملی فاسقانه و رذیلانهای را توجیه و تقدیس میکنند.
این وضع یکی از علل اصلی جنگ اهل فقه با این ادبیات در طول تاریخ بوده است و چه بسا عارفانی را به مسلخ کشانیده است.
حقیقت اینست که این جماعتی که زهد و تقوا را ضد خلوص و عشق عرفانی میخوانند خود در قلمرو اخلاص و توحید قرار دارند و دراین وادی دعوی زهد و تقوا یک شرک عظیم است و بقولی در این عرصه شرکی جز تقوا نیست.
این ادبیات و معارف توحیدی مربوط به عبادالله المخلصین است که فنای در ذات حقّ شده اند واز نزد خود هیچ ارادهای ندارند و لذا تلاش برای خویشتن داری همان عُجب و خود بینی و شرک در اراده خداست.
حال تصور کنید آدمی که از حقّ بیگانه است و اصولاً دین را درک نکرده و بوئی از صدق و محبّت الهی نبرده است بخواهد زهد و تقوا را گناه بداند و طبعاً فسق و تبهکاری را عین ثواب و عرفان تصور کند چه دیوانه خانهای پدید میآید از آن نوعی که در بسیاری از دکانهای موسوم به درویشی شاهدیم.
قیاس به نفس نمودن خود با حافظ و #مولوی و امثالهم علّت دیگری از پیدایش این #عرفان_دجّالی است که بایستی آنرا عرفان اموی نامید. در مقابل عرفان علوی.
پس باید شدیداً مراقب باشیم وقتی که حافظ را میخوانیم خود را با او عوضی نگیریم تا همین عقل و دین نیمه کاره خود را هم از دست ندهیم.
از دائرة المعارف عرفانی جلد ششم، فصل دوم، عرفان، استاد علی اکبر خانجانی:
www.khanjany.org
- ۲۸۳
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط