ویو ات

ویو ا،ت
صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم رو کردم و اومدم آشپزخونه(یادآوری لیا با ا،ت زندگی میکنه)صبحانه درست کردم و لیا رو صدا زدم
ا،ت:لیااااااااا(داد)
لیا:هاا چیه سر صبحی؟
ا،ت:زهره مگس بیا بتمرگ صبحانه بخور
لیا:اومدم بابا
ا،ت:من بابات نیستم (ا،ت سیگمایی😂)
لیا:هه هه مسخره
ا،ت:باشه بیا بخور
لیا:اوک
لیا و ا،ت صبحانشون و خوردن و ا،ت گفت
ا،ت:لیا
لیا:بله
ا،ت:من می خوام برم پاساژ تو میای؟
لیا:اوممم آره
ا،ت:اوک ساعت ۶ حاضر باش
لیا:اوک
ساعت ۵:۰۰
ویو ا،ت
رفتم کارای لازم رو کردم یه نیم تنه ی صورتی با یه شلوار فول بگ آبی رفتم سوئیچ ماشین رو برداشتم رفتم تو ماشین نشستم که لیا هم اومد یه شلوار بگ سیاه با یه لباس تنگ سفید ، رسیدیم پاساژ از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو پاساژ داشتیم راه میرفتیم ولی هیچ چیز خوبی پیدا نکردیم همینجوری داشتیم می‌گشتیم که.....
ادامه دارد....از پارت ۳ می خوام شرت بزارم 😊

خیلی کم نوشتم ولی پارت ۲ زیاد مینویسم نمیدونم ۲ رو ساعت چند میزارم ولی هعی سر بزنید که می خوام پارت ۲ و ۳ رو امروز بزارم
دیدگاه ها (۵)

خون‌آشام جذاب من(P:2)

بهترین رفیقم لیاناملقب به لیاااادوست دارممممممممم🧷🎀

توضیح فیک خون‌آشام جذاب من

خبر مهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط