P.r:«¹²»
P.r:«¹²»
ویو یورا« سرم رو برگردوندم و جیغ بلندی کشیدم یه سگ بود یه سگ بزرگگگگ جیغی ک کشیدم تا طبقه دوم رفته بود ک شوگا رفته بود بخوابه تا ب خودم اومدم دیدیم لیا و پسرا همشون کنارمن و من تو بغل یکیشون ولو شده بودم داشت بهم آب قند میداد قلبم درد میکرد نمی تونستم درست نفس بکشم
سرم گیج میرفت خلاصه کلا حالم بد بود
ب زور چشمام رو باز نگه داشته بودم
وای خدایا این چ وضعی بود چرا من باید از ی سگ میترسیدم تا اینجوری شم خودم رو جمع و جور کردم و نشستم سر جام و بهشون گفتم ک منم خوبم
یورا: م..من خ...خو...خوبم
لیا: واییی یورا چرا اینجوری شدی چرا لکنت گرفتیییی
جین: یورا مطمئنی خوبی؟
یورا: ا...آره ا...اوکیم ف...فقط برام از تو کیفم داروم رو ب...بیارین
کوک: من میرم میارم
ویو کوک« وایی باورم نمیشه الان اون حالش رسما ب خاطر بم یورا داشت می مرد
ولی خوب بم تقصیری نداشت شاید هم داشت نمیدونم ولی من باید ی جوری جبران میکردم
رفتم و از توی کیفش قرصش رو آوردم یه لیوان آب هم براش بردم و بهش دادم همش رو خورد وقتی یکم حالش جا اومد سریع از جاش بلند شد و خودش رو تکوند
هنوز حرف زدنش یکم لکنت داشت ولی خوب گفت ک خوب میشه من بم رو یه یورا معرفی کردم اینبار یورا خیلی نترسید و نازش کرد
یورا: س..سگت بامزه هست
کوک: ممنون اگه از نظرت بم بامزه هست پس هنوز یونتان،هولی،رپمون و حیون خونگی بقیه اعضا رو ندیدی
یورا: ج..جدا؟
کوک: آره با لبخند*
شوگا: تو باز من از خواب بیدار کردی
حالا سالمی؟
یورا:نم..نمیدونم
شوگا: خوبه تقریباً می خوام ب خاطر این ک بیدارم کردی باهات ی دعوای خیلی عالی داشته باشم...
یورا: گگگگ
شوگا: اخی
لیا: بیاین بریم داخل اینجا زیادی سرده
یورا: موافقم وقتی رفتیم داخل....
خوب اینم پارت 12اومد وارم خوشتون بیاد شرایط 18تا لایکه ممنون میشم حمایت کنین
ویو یورا« سرم رو برگردوندم و جیغ بلندی کشیدم یه سگ بود یه سگ بزرگگگگ جیغی ک کشیدم تا طبقه دوم رفته بود ک شوگا رفته بود بخوابه تا ب خودم اومدم دیدیم لیا و پسرا همشون کنارمن و من تو بغل یکیشون ولو شده بودم داشت بهم آب قند میداد قلبم درد میکرد نمی تونستم درست نفس بکشم
سرم گیج میرفت خلاصه کلا حالم بد بود
ب زور چشمام رو باز نگه داشته بودم
وای خدایا این چ وضعی بود چرا من باید از ی سگ میترسیدم تا اینجوری شم خودم رو جمع و جور کردم و نشستم سر جام و بهشون گفتم ک منم خوبم
یورا: م..من خ...خو...خوبم
لیا: واییی یورا چرا اینجوری شدی چرا لکنت گرفتیییی
جین: یورا مطمئنی خوبی؟
یورا: ا...آره ا...اوکیم ف...فقط برام از تو کیفم داروم رو ب...بیارین
کوک: من میرم میارم
ویو کوک« وایی باورم نمیشه الان اون حالش رسما ب خاطر بم یورا داشت می مرد
ولی خوب بم تقصیری نداشت شاید هم داشت نمیدونم ولی من باید ی جوری جبران میکردم
رفتم و از توی کیفش قرصش رو آوردم یه لیوان آب هم براش بردم و بهش دادم همش رو خورد وقتی یکم حالش جا اومد سریع از جاش بلند شد و خودش رو تکوند
هنوز حرف زدنش یکم لکنت داشت ولی خوب گفت ک خوب میشه من بم رو یه یورا معرفی کردم اینبار یورا خیلی نترسید و نازش کرد
یورا: س..سگت بامزه هست
کوک: ممنون اگه از نظرت بم بامزه هست پس هنوز یونتان،هولی،رپمون و حیون خونگی بقیه اعضا رو ندیدی
یورا: ج..جدا؟
کوک: آره با لبخند*
شوگا: تو باز من از خواب بیدار کردی
حالا سالمی؟
یورا:نم..نمیدونم
شوگا: خوبه تقریباً می خوام ب خاطر این ک بیدارم کردی باهات ی دعوای خیلی عالی داشته باشم...
یورا: گگگگ
شوگا: اخی
لیا: بیاین بریم داخل اینجا زیادی سرده
یورا: موافقم وقتی رفتیم داخل....
خوب اینم پارت 12اومد وارم خوشتون بیاد شرایط 18تا لایکه ممنون میشم حمایت کنین
۹.۱k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.