وقتی ماه کامل شد پارت ۴

با تکون خوردن بدنم از خواب پا شدم
ارباب:ا/ت من تورو فروختم
این چی میگه ساعت۳صبحه
ارباب:من تورو فروختم (با داد)
از خواب پریدم
+اما ارباب من که کاری نکردم
ارباب:تو کاری نکردی ولی آقای پارک گفتن می خان که خدمتکار خونه اونها بشی
+ولی من اونجا غذا و اتاق جدا ندارم
ارباب:داری حتی بزرگ تر از این اتاق فقط عمارت اونها از عمارت من بزرگ‌ تره و کار هات چند برابر میشه ولی حقوق خیلی خوبه بهت میده
الانم آماده شو آقای پارک گفتن قبل از اینکه آفتاب طلوع کنه می خاد که توی عمارتش باشی
+چشم
بلند شدم و رفتم لباس هامو و وسایلم و جمع کردم و لباس پوشیدم (اسلاید۲) و ارباب منو رسوند وقتی از
ماشین پیاده شدم دیدم
+رسما قبر خودتو کندی این عمارت خیلی بزرگه نهایتش یک ماه طول می‌کشه تا تمیز بشه
ارباب:کار اشتباهی نکن و پشیمونم نکن
+چشم ارباب
وارد عمارت شدم که پیرمردی اونجا وایساده بود و من تعظیم کردم و گفت
#من گاوستر پارک هستم
یعنی پدر بزرگ اون پسره
+بله
#از چیزی که می‌گفت هم خوشگل تره
+جانم!؟
#هیچی منظورم اینکه خیلی خوشگل هستین (باخنده)
+آها مرسی
اتاقت طبقه آخر شماره۱۲۳کنار اتاق نوه ام هست
+ممنون
دیدگاه ها (۰)

وقتی ماه کامل شد پارت۵

وقتی ماه کامل شد پارت ۶

وقتی ماه کامل شد پارت۳

وقتی ماه کامل شد پارت۲

رمان { برادر ناتنی } پارت ۲۲

#پارت ۱(ددی من)از زبان چویا : صبح با چشم های خواب آلود، از خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط