غرور اسلیترینی P31

بچه ها سه روزه سرماخوردم از صبح تا شب تب داشتم حالا هم که حالم بهتر شده تب خال زدم...... 😓😣
ادامه ی متیو ویو
این دختر دیوونه شده من یکم ذهنشو خوندم قاطی کرده..... خب منم اشتباه کردم اما اون آشوب به پا کرد.....
یه ربع بعد
متیو: کاترین پاشو باید برای صبحونه بریم تو جنگل ممنوعه شاید قارچی میوه ای چیزی پیدا کردیم در ضمن برای ناهار هم جمع می کنیم حوصله ندارم دو بار بریم تو جنگل.
کاترین: تو برای خودت جمع می کنی منم برای خودم.
متیو: یعنی چی؟ ما اگه تنها باشیم که نمی تونیم زیاد دووم بیاریم
کاترین: تو...... تو نمی تونی دووم بیاری.
بلاخره اون ورد رو خنثی کرد و با چهره ای بی احساس بهم نگاه کرد و گفت
کاترین: من راهم رو جدا میرم تو هم جدا
متیو: کاترین طرف تو، طرف هاگوارتزه یعنی اول جنگل چیزی نمی تونی پیدا کنی.....
کاترین: به تو چه
متیو: باشه خانم لجباز
من رفتم که اونم رفت
کاترین ویو
خب اول میرم سمت خودم رو می گردم اگه چیزی پیدا نکردم میره نقشه ی دوم....
کیفم رو گذاشتم و وسایل لازم رو برداشتم و راه افتادم.......
ده دقیقه بعد
تا الان گشتم اما چیزی پیدا نکردم.
وایسا ببینم...... اونجا توت وحشیه....
دویدم سمتش اما قبل از اینکه بخورمشون نگاه به رنگش کردم...... رنگش باید بنفش باشه.... درسته.....
بعد از چک چندتا چیز دیگه تا مطمئن بشم سمی نیستند یکمشون رو چیدم و داخل پارچه پیچیدم حدود 15الا 20 تاشو نگه داشتم برای مواقع دیگه و حدود 30 تاشو چیدم و به راهم ادامه دادم.......
متیو ویو
این دختر دیوونه شده! من ازش خوشم میاد..... همه آرزوشونه متیو ریدل عاشقشون باشه اما حالا که من عاشق یکی شدم همون نفر منو نمی خواد..... خب درسته دیگه عشق یه طرفه ست اما خب اونم بهم علاقه داره اما نمی فهمم چرا می خواد به خودش تحمیل کنه که عاشق من نیست چرا نمی تونه راحت باشه...... احتمالا به خاطر غرورشه اون به خاطر غرورش میگه به هیچ پسری وابسته نیست اما نمی تونه به خاطر من از اون غرور مسخره اش بگذره واقعا انقدر براش سخته؟ الحق که غرورش مال اسلیترینه.......
تا الان خیلی چیزای زیادی گیرم اومده دو سه تا قارچ و یکم تمشک. دستام رنگ خون گرفتند شروع کردم به کشیدن روی صورتم جوری که زیر چشام کشیدم که هر کی اومده از من بترسه و فرار کنه......
اون طرف یه تیکه گوشت خام دیدم آخه چرا اینجا باید گوشت خام باشه؟...... یهو یه سانتور اومد و منم پشت بوته ها قایم شدم......
سانتوره اومد یه تیکه گوشت دیگه انداخت و رفت باید قبل از اینکه برسند گوشت رو بردارم سریع و محتاط رفتم سمت گوشت حدود 50 متری ازش فاصله داشتم آروم آروم حرکت می کردم که بلاخره بهش رسیدم و تا گوشت رو یه تیر از بغد گردنم رد شد واااایییی این چیه یهو دیدم گله ی سانتور ها از راه رسید و همین طوری تیر می زدند منم گوشت رو برداشتم و اَل فرار.....
خیلی دویده بودم هر از گاهی دو تا ورد بهشون می زدم وااای اگه خبرش به دامبلدور برسه بیچاره میشم......
همین طوری که می دویدم و سرم رو برده بودم عقب و ورد می زدم یهو دیدم کاترین رو هوا مونده با تام و تئو و ریگی و انزو و دراکو هم روی هوا موندن سوالی نگاشون کردم که کاترین گفت
کاترین: زود باش متیو سوار شو الان سانتورا می رسند!
منم پریدم بالا قشنگ روی هوا بودم و به سانتورا می خندیدم که گفتم
متیو: کاترین وسایلمون؟
یهو صدای خنده ی شیطانی دراکو اومد که گفت
دراکو‌: دست منه! اوه اوه چه چیزایی رو هم داره..... ژل مو واقعا؟
کاترین با تعجب و خنده نگاهم که گفتم
متیو: ای حرومزاده حسابتو می رسم...... خب الان ما چرا روی هواییم؟
کاترین: اوسکل ما سوار همون موجودا هستیم که فقط افرادی که مرگ یه نفر رو دیدن می بینندِشون.....
متیو: حالا کجا می ریم؟
کاترین: می فهمی.....


پایان فصل 1💫💚
امیدوارم از این فصل خوشتون اومده باشه سعی می کنم تند تند پارت بزارم🤗
دیدگاه ها (۳)

هر کسی دید به منم خبر بده........

خواستم بگم روزمون مبارک

غرور اسلیترینیP30

فیلیچ بی چاره

You must love me... P7

او یک اسلیترینی است [P2]

You must love me...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط