در کوچه های یادِ توسرگشته و پریشانمای روشن تر از تمامِ لبخندهاای همزبانِ دورِ مندر کوچه های صبحبوی تو می آیددلم برایت تنگ استدلم هوایت را داردتوصبحِ روشنِ من بودیکه هر روزدر چشمهایم طلوع می کردی.