ساعت سه نیمه شب بود که متوجه شدیم صدای زنگوله می آید😳، در
ساعت سه نیمه شب بود که متوجه شدیم صدای زنگوله می آید😳، درست مثل کوخان. بعدش صدای بع بع گوسفند آمد. گله گوسفند بود🐑، ولی مطمئن بودم که در میانشان ضد انقلاب پناه گرفته است.🧐
در بالای ارتفاع فشنگ برای دفاع کم داشتیم. گفته بودم حتی الامکان تیراندازی نکنند تا دشمن نزدیک شود.
این تجربه بسیار خوبی بود که از نبرد کوخان داشتیم بی سیم ها را خاموش کردیم تا سکوت کامل برقرار شود.
هر چه نزدیک تر شدن ما عکس العمل نشان ندادیم🤫.
یک آرپیجی به طرفمان شلیک کردند که باز هم ما سکوت کردیم. گذاشتیم تا باز نزدیکتر شوند در انتظار عجیبی به سر میبردیم.
جوانی که محافظ و راننده من بود ناگهان دست برد و تفنگ ژ ۳ قنداق کوتاه من را برداشت و بدون اجازه من به طرفشان رگبار بست😣. بقیه هم که گویی منتظر یک چنین فرصتی بودند شروع کردند به تیراندازی، تا خواستم جلوی ایشان را بگیرم دیگر دیر شده بود.☹️ تیر بود که به طرف ضد انقلاب زده میشد، آنها حتی فرصت نکردند، تیراندازی کنند. سریع عقب نشستند، مثل همیشه زخمیها 🤕و جنازه هایشان را هم با خود برده بودند، ولی از خونهایی که به زمین ریخته شده بود، می شد فهمید اولاً خیلی به ما نزدیک شده بودند و ثانیاً تلفات زیادی دادهاند😎.
از این حمله ضد انقلاب بر ایشان تعدادی گوسفند غنیمت ماند هفتاد هشتاد رأس🤩. تعدادی از آنها زخمی شده بودند و جان میکندند. نگذاشت حرام شوند دستور داد حلال شان کردند و بعد گفت همه گله را پایین ببرید. بچهها در این هفته غیر از نان خشک و پنیر چیزی نخورده اند، باید شکمی از عزا در بیاورند🥩😋.
#در_کمین_گل_سرخ #شهید_صیاد_شیرازی #بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98 #مذهبی #شعر_و_ادبیات #صیاد_شیرازی #ویسگون #مذهبی #شعر_و_ادبیات #کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب #معرفی_کتاب #بریده_کتاب
#هنر_عکاسی
در بالای ارتفاع فشنگ برای دفاع کم داشتیم. گفته بودم حتی الامکان تیراندازی نکنند تا دشمن نزدیک شود.
این تجربه بسیار خوبی بود که از نبرد کوخان داشتیم بی سیم ها را خاموش کردیم تا سکوت کامل برقرار شود.
هر چه نزدیک تر شدن ما عکس العمل نشان ندادیم🤫.
یک آرپیجی به طرفمان شلیک کردند که باز هم ما سکوت کردیم. گذاشتیم تا باز نزدیکتر شوند در انتظار عجیبی به سر میبردیم.
جوانی که محافظ و راننده من بود ناگهان دست برد و تفنگ ژ ۳ قنداق کوتاه من را برداشت و بدون اجازه من به طرفشان رگبار بست😣. بقیه هم که گویی منتظر یک چنین فرصتی بودند شروع کردند به تیراندازی، تا خواستم جلوی ایشان را بگیرم دیگر دیر شده بود.☹️ تیر بود که به طرف ضد انقلاب زده میشد، آنها حتی فرصت نکردند، تیراندازی کنند. سریع عقب نشستند، مثل همیشه زخمیها 🤕و جنازه هایشان را هم با خود برده بودند، ولی از خونهایی که به زمین ریخته شده بود، می شد فهمید اولاً خیلی به ما نزدیک شده بودند و ثانیاً تلفات زیادی دادهاند😎.
از این حمله ضد انقلاب بر ایشان تعدادی گوسفند غنیمت ماند هفتاد هشتاد رأس🤩. تعدادی از آنها زخمی شده بودند و جان میکندند. نگذاشت حرام شوند دستور داد حلال شان کردند و بعد گفت همه گله را پایین ببرید. بچهها در این هفته غیر از نان خشک و پنیر چیزی نخورده اند، باید شکمی از عزا در بیاورند🥩😋.
#در_کمین_گل_سرخ #شهید_صیاد_شیرازی #بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98 #مذهبی #شعر_و_ادبیات #صیاد_شیرازی #ویسگون #مذهبی #شعر_و_ادبیات #کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب #معرفی_کتاب #بریده_کتاب
#هنر_عکاسی
۶.۱k
۲۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.