اسمت را موج میبرد

اسمــت را مــوج مــی‌بــرد،

خــودت را کشتــی،

مــوهــایــت را بــاد

و یــادت را دفتــر گــم‌شــده‌ام!

اسمــم را

سنگــی نگــه مــی‌دارد

خــودم را گــوری، و یــادم را . . .

مهــم نیســت!
دیدگاه ها (۱)

میترسم از پایان دنیایمدنیای که با هیچ گناهیبه ان پا گذاشتمای...

من سکوت کرده ام …چون نه اینکه حرفی برای گفتن ندارم …چون حرفه...

ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫ...

کاش حداقل جوانمردی میکردیو “مهربانی ام” را بهانه ی رفتنت نمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط