من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم

من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
تنم افتاده خونین زیر این آوار شب، اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم

#هوشنگ_ابتهاج


🎼
دیدگاه ها (۴)

یکی درد و یکی درمان پسنددیکی وصل و یکی هجران پسنددمن از درما...

در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیستآنچه را میگویم از آیینه ...

روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار ...

Speak these 5 lines to yourself every morning:1. I am the be...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط