.
.
من نباشم؛
دل کسی برایت شور نمیزند،
چشم کسی برای غم نهفته در پس چشمانت خیس نمیشود،
دست کسی برای داشتنت دراز نمیشود،
آغوش کسی برای بغل کردن خستگی هایت باز نمیشود،
پای کسی برای قدم زدن روی برگ های پاییزی هم قدمت نمیشود،
من نباشم؛
کسی برای
تب کردن هایت،
گریه هایت،
خنده هایت،
نمی میرد...
از همان راه که رفته ای، برگرد
سرت را بینداز پایین
زیر لب بگو" بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود"
گره ای که با دست محبت باز می شود
با دندان جفا چرا جانم؟!
من نباشم؛
دل کسی برایت شور نمیزند،
چشم کسی برای غم نهفته در پس چشمانت خیس نمیشود،
دست کسی برای داشتنت دراز نمیشود،
آغوش کسی برای بغل کردن خستگی هایت باز نمیشود،
پای کسی برای قدم زدن روی برگ های پاییزی هم قدمت نمیشود،
من نباشم؛
کسی برای
تب کردن هایت،
گریه هایت،
خنده هایت،
نمی میرد...
از همان راه که رفته ای، برگرد
سرت را بینداز پایین
زیر لب بگو" بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود"
گره ای که با دست محبت باز می شود
با دندان جفا چرا جانم؟!
۹.۰k
۰۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.