مـنظـومـه " گـرگ و لـک‌لـک "

دیــد گـرگـی را ســر راه ؛ لــک‌لــکـی
نـالــه ســر مــیـداد ، انــدک انــدکـی

ســر فــرود آورد سـویـش نـاامــیــد
چنـد قـدم گامـی نـهاد بـر او رسـیـد

رفــت جـلــو از او شــود جـویـای او
ماجـرایـت چـیست ؟ ای درّنـده خـو

از چه مـینالـی چنین با سـوز و آه ؟
مـشکلـی پـیش آمـده ای زا به راه ؟

بــا دلـی انــدوهــبـار و پــر مــلال ..
سر تـکان دادش چـنان آشفـتـه حال

گـفـت : بـودم در کـمـیـن و انـتــظار
چــاق و چـلّــه بــرّه‌ای کـردم شــکار

تـکّـه تـکّـه کـردم و خــوردم ، وَلــو :
اسـتـخوانـش ناگـهان گیـر کـرد گلـو

حــال شـدی آگـاه زیـن احــوال مـن
چـاره انـدیـشـی بـکـن بـر حـال مـن

با نـوک بـال و پَـرَش خـارانـد مـلاج
یـافـت لـک‌لـک راهِ درمــان و عــلاج

گفت به گـرگ دارم دوتا شـرطِ کمک
اوّلـی : وارد شـو بـی دوز و کـلـک ..

دوّمی : قـول ده ز چـالـش وارهـی ؛
در اِزایـش مـزد و پـاداشــم دهـی ..

بـر لـبِ پـرتـگاه و از بـیـم سـقـوط !
او پذیرفت بی‌درنـگ قول و شـروط

گـفـت لـک‌لـک پـوزه را وا کُـن عمـود
بـر دهـان ، مــنـقــار مـن گـردد ورود

بـی مـحـابـا بـر دهـانـت رفـت سـرم
اســتــخــوان را از گــلــو در آورم ..

بـا تـلاش و کـوشـش و زور و تــوان
از گـلـوی گـرگ در آمــد اسـتـخـوان

پـوزه هـمـراه زبان ، جـنبـانـد به لـب
زوزه‌ای ؛؛ ســر داده ، از روی طــرب

پیش گذاشت پا را و بی‌چون و چرا
رفـت و گفـت لک لک ای پـنجـه طلا

پس کنـون بر جَـرح ، دوایی یـافـتی
حـال کزیـن بـغرنـج ، رهایی یـافـتی

مـاهِ بـخـت تـابـیـد بـر تـو تـیـره روز
قول‌وشرط‌ووعده پابرجاست‌هنوز ؟

مـن بـکـردم ، کـارِ از دسـت آمـده ..
مــزد و پــاداش مــرا ، اکـنـون بــده

پـوزخـنـدی زد بر او گـرگ از غـرور !
گفت: نباش پررو و گستاخ و جسور

وانگهی؛ پاداش تو این است کنون :
" جان سالـم از دهـان بـردی بـرون "

بـس خـوشـایـنـد بـود مـیانِ مـاجـرا
عـهــد ، وفـا کـردم نـبـلـعـیـدم تـو را

بود دهانـم دورِ حـلقـت چـون طناب
زان خلاص یافتی،گشتیم بی‌حساب

زین وقاحت ؛ آنچنان جا خورده بود
بی درنگ ، لک‌لک دو بالش را گشـود

پر زد و تـرک کرد محل و دور شدش
نـاسـزا مـیـداد و دشـنام بـر خـودش

نکـته دارد داستان ؛ آن هم نخست :
در قــبــال نـیـکـی و کــار درســت ..

زشـتـی و بـی‌احـتـرامـی کـرد کـسی
نـقطـۀ بـازخـوردِ خـار بـاشـد خـسـی

قـدرشناسی نـیست ، مـرام نـاکـسان
گل شـناسی نـیست ، مـعیـار خَـسان

آنـکـه فــرش زیــر پـایِ کـودن اسـت
درخـور و شـایستـۀ پا خـوردن است


#منظومه_گرگ‌ولک‌لک
#یزدان_ماماهانی
#سرایش۱۷_۴_۱۴۰۲
_🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_
دیدگاه ها (۰)

نـابـنیـان ( غـزل )

تـنـدیـسـه ( دوبـیتـی )

شـوکـه ( دلـربـاعـی )

یـاوگی ( دلـربـاعـی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط