و شاید پاییز حکایت عشق زنجیروار برگهاست هرکدام به خاطر دی

و شاید پاییز حکایت عشق زنجیروار برگهاست هرکدام به خاطر دیگری خودشان را به زمین می‌اندازند و صدای خش‌خش خرد شدنشان در زیر پای ما، آخرین پچ‌‌پچ‌های دوستت دارم است 🍁 🍂
دیدگاه ها (۱)

این فصل را با من بخوان، باقی افسانه است

آرام جانش رفته است

جانِ هر زنده دلی زنده به جانِ دگرست#خواجوی_کرمانی

مصلحت نیست قیاست بکنم با دریا

.قامت ساقه ی نحیف رویاهایمزخمیِ خزانِ تهی از عشقی ست که رفت ...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط