atosa
64645 atosa:
و من دیدم
در آخرین جشن آدمیان دیدم
جلادی
رخ به رخ
با قربانی خود می رقصید
و آزادی
آموزگارشان بود شانه به شانه!
و من دیدم
سرِ ماه را بر نیزه ی آزادی می بردند و
سرِ بی کس را بر نیزه ی آزادی می آوردند.
اینجا شب است
و سر بریده ی مرا
بر سر سفره ی لاشخوران نهاده اند...
شیرکو
(از شعرخلاف جریان
و من دیدم
در آخرین جشن آدمیان دیدم
جلادی
رخ به رخ
با قربانی خود می رقصید
و آزادی
آموزگارشان بود شانه به شانه!
و من دیدم
سرِ ماه را بر نیزه ی آزادی می بردند و
سرِ بی کس را بر نیزه ی آزادی می آوردند.
اینجا شب است
و سر بریده ی مرا
بر سر سفره ی لاشخوران نهاده اند...
شیرکو
(از شعرخلاف جریان
- ۳.۱k
- ۱۵ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط