پروانه شدم بال زدم سوخت دو بالم

پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالم
دیوانه شدم ، داد زدم ، وای به حالم

بیخود شدم از خویش و از این گردش ایام
نومید و سر افکنده از این طالع و فرجام

مستانه شدم ، باده زدم گاه به گاهی
دل خسته ز می ، باز شدم غرق تباهی

خندیدم و گفتم شود از باده حذر کرد!
از کوچه مستان به چنین حال گذر کرد!

حال این منم و حال من و سوخته بالی
دیوانه و بیخود شده ای ، رو به زوالی

نومیدی و مستی ، به چنین درد دچاری!
دل خسته ای و خنده کنان ، باز خماری!

اینبار بسازم به همین بی پر و بالی
عاشق شوم و عشق رسانم به کمالی...

حضرت عشق مولانا ی جان
دیدگاه ها (۳۸)

نه که نتونه از پس زندگیش بر بیادنه که نتونه چارتا دوست کنار ...

درد عشق از تندرستی خوشترستملک درویشی ز هستی خوشترستعقل بهتر ...

حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای؟گفت: یا آب است؛ یا خاک...

🌹 🌹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط