یه روز یه ۱۴ میلیونی داشت از کنار یه درختی رد می شد
یه روز یه ۱۴ میلیونی داشت از کنار یه درختی رد میشد
یه دفعه میبینه که یه ۱۶ میلیونی بالای یه شاخه بزرگ نشسته و داره همون شاخه رو اره میکنه!
بعد چشمش به پایین همون شاخه افتاد, دید زیر همون شاخه بزرگ یه ۳۰ میلیونی با زن و بچهاش نشستن دارن ناهار میخورن!
۱۴ میلیونیه صدا زد گفت: آهای!۱۶ میلیونی! اون شاخه رو اگه ببری میفته رو سر اینا خودتم داغون میشی!
۱۶ میلیونی یه مکثی کرد، یه چند تا بد و بیراه به ۱۴ میلیونی گفت و دوباره به کار خودش ادامه داد!
۳۰ میلیونیه یه نگاه به بالای سر خودشو ۱۶ میلیونیه کرد یه نگاهم به این ۱۴ میلیونیه کرد.
بعد کلشو خاروند و با خودش گفت این دو تا هر دوشون هیچی نمیفهمن! بعد با صدای بلند به زن و بچه اش گفت بچهها راحت غذاتونو بخورین!
۱۴ میلیونی وقتی این وضعو دید سعی کرد کم کم از اونجا دور بشه
اما هنوز خیلی دور نشده بود که...
(بقیه داستانو وقتی که بنزین توسط #پزشکیان گرون شد تماشا کنید)
https://virasty.com/shakifa/1733659989205696995
یه دفعه میبینه که یه ۱۶ میلیونی بالای یه شاخه بزرگ نشسته و داره همون شاخه رو اره میکنه!
بعد چشمش به پایین همون شاخه افتاد, دید زیر همون شاخه بزرگ یه ۳۰ میلیونی با زن و بچهاش نشستن دارن ناهار میخورن!
۱۴ میلیونیه صدا زد گفت: آهای!۱۶ میلیونی! اون شاخه رو اگه ببری میفته رو سر اینا خودتم داغون میشی!
۱۶ میلیونی یه مکثی کرد، یه چند تا بد و بیراه به ۱۴ میلیونی گفت و دوباره به کار خودش ادامه داد!
۳۰ میلیونیه یه نگاه به بالای سر خودشو ۱۶ میلیونیه کرد یه نگاهم به این ۱۴ میلیونیه کرد.
بعد کلشو خاروند و با خودش گفت این دو تا هر دوشون هیچی نمیفهمن! بعد با صدای بلند به زن و بچه اش گفت بچهها راحت غذاتونو بخورین!
۱۴ میلیونی وقتی این وضعو دید سعی کرد کم کم از اونجا دور بشه
اما هنوز خیلی دور نشده بود که...
(بقیه داستانو وقتی که بنزین توسط #پزشکیان گرون شد تماشا کنید)
https://virasty.com/shakifa/1733659989205696995
۳.۲k
۱۸ آذر ۱۴۰۳