پارت ۹
لیا:دارم برات
ا.ت:چیزی گفتی؟
لیا:نه چیزی نگفتم
ا.ت:من میرم شام درست کنم
کوک:باشه
ا.ت ویو:رفتم شام آماده کردم سر میز شام بودیم که گوشیم زنگ خورد .
ا.ت:اِممم من العان میام
رفتم تو اتاق تا تلفن رو جواب بدم
لیا :داره با کی حرف میزنه؟
کوک:چه بدونم
لیا :اگه دوسش داشتی میفرتی ببینی
کوک:من که دوسش دارم ولی برای اینکه روت کمشه میرم
لیا:آفرین برو
کوک : رفتم پشت در اتاق ا.ت یه چیزایی میگفت :
ا.ت:گفتم که میارمش
آنقدر غر نزن
باشه
باشه
به یه بهونه ای میارمش
فکنم پشت در یه نفر هست فعلا خدافظ
«قطع »
ا.ت:درو باز کردم کوک بود
ا.ت:ج..و.ن.گ کوک
کوک:چه خبره ؟
ا.ت:.......
نترسید از خیانت و اینا خبری نی
ا.ت:چیزی گفتی؟
لیا:نه چیزی نگفتم
ا.ت:من میرم شام درست کنم
کوک:باشه
ا.ت ویو:رفتم شام آماده کردم سر میز شام بودیم که گوشیم زنگ خورد .
ا.ت:اِممم من العان میام
رفتم تو اتاق تا تلفن رو جواب بدم
لیا :داره با کی حرف میزنه؟
کوک:چه بدونم
لیا :اگه دوسش داشتی میفرتی ببینی
کوک:من که دوسش دارم ولی برای اینکه روت کمشه میرم
لیا:آفرین برو
کوک : رفتم پشت در اتاق ا.ت یه چیزایی میگفت :
ا.ت:گفتم که میارمش
آنقدر غر نزن
باشه
باشه
به یه بهونه ای میارمش
فکنم پشت در یه نفر هست فعلا خدافظ
«قطع »
ا.ت:درو باز کردم کوک بود
ا.ت:ج..و.ن.گ کوک
کوک:چه خبره ؟
ا.ت:.......
نترسید از خیانت و اینا خبری نی
۸.۲k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.