سلام دوستان ببخشید چند روز نتونستم بیام یکم درسام سنگین ش
سلام دوستان ببخشید چند روز نتونستم بیام یکم درسام سنگین شده بود بخاطر این
نشد بیام
بنـــد دخیـــل بســتهام تــا جـای پـای تـو
زرد و غریـب مانـدهام، دور از هوای تو
رفتــــم درون یـــک شـــب پاییـــزی بلنـــد
زنــده نــمیشــود تنـم جـز بـا دعای تو
هـــر شـــب کبوتـــر دلـــم پــرواز میکنـد
تــا انتهــای غربــت و ســقف طلا ی تـو
بــا ایـن هـمه غریبی و غربت چه ساده شد
ورد قشــــنگ آشــــنایی مبتلای تـــو
بـیشـک تمام لحظه ها، سبزند و با شکوه
وقتــی که ذهـن میرسـد تا انتهای تو
هـر شـب تمام واژه ها، گنجشک میشوند
پــرواز میکننـد از اینجـا تـا سرای تو
لــبهــای پـر تـرک و این دستان مستجاب
بغــض گلـو، گل میکند هر شب برای تو
قرنـی است مهتاب از تنم بیرون نشسته بود
دیشـب شکسته شد قرُق، پیش خدای تو
دســـتم نـــمیرســـید آقـــا دل را گره زدم
تنهــا بـه شـعر سـادهای از ردپـای تو
صغری سپهوند
نشد بیام
بنـــد دخیـــل بســتهام تــا جـای پـای تـو
زرد و غریـب مانـدهام، دور از هوای تو
رفتــــم درون یـــک شـــب پاییـــزی بلنـــد
زنــده نــمیشــود تنـم جـز بـا دعای تو
هـــر شـــب کبوتـــر دلـــم پــرواز میکنـد
تــا انتهــای غربــت و ســقف طلا ی تـو
بــا ایـن هـمه غریبی و غربت چه ساده شد
ورد قشــــنگ آشــــنایی مبتلای تـــو
بـیشـک تمام لحظه ها، سبزند و با شکوه
وقتــی که ذهـن میرسـد تا انتهای تو
هـر شـب تمام واژه ها، گنجشک میشوند
پــرواز میکننـد از اینجـا تـا سرای تو
لــبهــای پـر تـرک و این دستان مستجاب
بغــض گلـو، گل میکند هر شب برای تو
قرنـی است مهتاب از تنم بیرون نشسته بود
دیشـب شکسته شد قرُق، پیش خدای تو
دســـتم نـــمیرســـید آقـــا دل را گره زدم
تنهــا بـه شـعر سـادهای از ردپـای تو
صغری سپهوند
۱.۸k
۰۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.