یادم می آید بچه که بودمششهفت سالهیک نقاشی ساده از دوتا

یادم می آید بچه که بودم(شش،هفت ساله)یک نقاشی ساده از دوتا بچه(پسر،دختر)که داشتند باهم حرف میزدند تو یکی از کتابهای خواهر بزرگترم دیدم!دختر به پسره گفته بود:من ماهی خیلی دوست دارم "و توی ابر بالای کله اش یک ماهی قرمز داشت داخل تنگ شنا میکرد.بعد پسر هم گفته بود:من هم همینطور....!
تو کله ی او یک ماهی بود که داشت داخل ماهیتابه جلز ولز میکرد!
یادم می آید تا مدتها میخواستم بگم فلان چیز را" دوست دارم"به تته پته می افتادم که حالا نوع دوست داشتنم رو چطور توضیح دهم که اشتبا نشود!
تا همین امروز هم فکر میکنم به هرکس گفته ام "دوست دارم"نفهمیده چطور دوسش داشته ام و اگر کسی جایی پیدا شده که خیال کرده مرا دوست دارم در نهایت به شیوه خودش دوست داشته...!
دیدگاه ها (۴)

استاد عزیز انشاالله که خوب بشید :(((

آدم ها تمام نمی شوند آدم ها نیمه شببا همه ی آنچهدر پس ذهن تو...

عیدتوووونننن مبارککک دوستای گل ویسمایشالا که سال خوبی واسه ه...

روزای آخرِ سالِ...همهـ حرفاشونُ زدن...حالا نوبَتِ منهـ.‌‌..ا...

عشق غیر منتظره پارت11

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط