عضو هشتم

فردا صبح

ویو ا/ت

از خواب بیدار شدم ساعت ۳ و نیم صبح بود (چون خوابم نگرفت رو تخت نشستم . ولی این که هر روز بیدارشی و ببینی همه خوابن واقعا بده .)
مثل همیشه صبح از همه زودتر بیدار شدم رو تخت نشستم وبه جونگ کوک نگاه کردم بعد از یک ربع نگاه کردنش بلخره ازش دست کشیدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی گرچه هنوزم تو فکر کوک بودم بهم بی محلی میکرد اما نمیدونست من دوسش دارم شاید اگر میدونست اینجوری باهام رفتار نمیکرد
اصلا ولش کن چرا سر صبحی به این چیزا فکر میکنم .
رفتم تو اتاق های دیگه دیدم همه خوابن منم گذاشتم بخوابن
رفتم پایین دیدم اجوما بیدار شده
( یادم رفت بگم اجوما از اولم اونجا کار میکرد )
+صبح بخیر اجوما 😁
( اجوما رو با = نشون میدم)
=سلام دخترم چقدر زود بیدار شدی برو بگیر بخواب
+نه نمیخواد خوابم نمیاد
=هر جور صلاح میدونی ولی یک سوال دارم اوم رنگ بنفش رو صورت چیه ؟ نکه رد سیلی اقای جئون هست؟
+ اره رد سیلی اونه ولی خب امشب پوشونده میشه و کسی نمیبینه
=درد که نه داره
+نه درد نداره
=دوغ نگی
+ حتی اگه درد داشته باشه از درد عشق یک طرفم که کمتره( با بغض)
=هی هی بغض نکن لطفا ناراحت میشم اگه دوست داری ناراحت شم گریه کن
+نه نمخوام ناراحت شی
= افرین حالا بیا بغلم
+باشه ( رفت بغلش)
=دیگه اشک دختر کوچولوم رو نبینم باشه
+باشه