من اگر جایِ تو بودم ، زمین و زمان را برایِ پیدا کردنِ کسی
من اگر جایِ تو بودم ، زمین و زمان را برایِ پیدا کردنِ کسی که بی هوا رهایش کردم بهم میریختم ...
دلتنگ میشدم برایِ لحظه هایِ بودنش ، برایِ خاطراتِ قشنگش، برایِ حرف هایی که دلگرمم میکرد به زندگی ...
من اگر جایِ تو بودم با شروع اولین بارانِ پاییزی چترم را به دست میگرفتم و می رفتم روبرو پنجره اتاقش می ایستادم و ساعت ها خیره میشدم به نوری که از پشت پنجره اتاقش نمایان است ...
بعد تلفن همراهم را از جیب شلوارم در می آوردم و بدونِ هیچ معطلی شماره اش را می گرفتم ...
من اگر جایِ تو بودم برایِ برگشتن پاییز را انتخاب می کردم !
چون یقین داشتم یک نفر مدت هاست چشم به راهم است ...
یقین داشتم روزهایش بدونِ من سرد تر می شود و کسی نیست تا دستانش را محکم بگیرد تا گرم شود ...
من اگر جایِ تو بودم برایِ اینکه دلم آرام بگیرد برگشتن را انتخاب می کردم ...
#مبینا_ژرژی
دلتنگ میشدم برایِ لحظه هایِ بودنش ، برایِ خاطراتِ قشنگش، برایِ حرف هایی که دلگرمم میکرد به زندگی ...
من اگر جایِ تو بودم با شروع اولین بارانِ پاییزی چترم را به دست میگرفتم و می رفتم روبرو پنجره اتاقش می ایستادم و ساعت ها خیره میشدم به نوری که از پشت پنجره اتاقش نمایان است ...
بعد تلفن همراهم را از جیب شلوارم در می آوردم و بدونِ هیچ معطلی شماره اش را می گرفتم ...
من اگر جایِ تو بودم برایِ برگشتن پاییز را انتخاب می کردم !
چون یقین داشتم یک نفر مدت هاست چشم به راهم است ...
یقین داشتم روزهایش بدونِ من سرد تر می شود و کسی نیست تا دستانش را محکم بگیرد تا گرم شود ...
من اگر جایِ تو بودم برایِ اینکه دلم آرام بگیرد برگشتن را انتخاب می کردم ...
#مبینا_ژرژی
۵۳۳
۰۳ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.