نام رمان همسفر من
نام رمان : همسفرِ من
نویسنده : ساده۶۵ و بی ریا ۶۳ کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
با وحشت به او که پتو را از روی من کنار زد نگاه کردم… چشمانم از بهت و تعجب باز مانده بود … بدنم به شدت می لرزید و نمی دانستم باید چه پاسخی به آن نگاه سیاه جدی که برق خشم و حیرت سنگینش کرده بود و نفس کشیدن را در مقابلش برای من سخت کرده بود بدهم… به خودم لعنت فرستادم … فکر نمی کردم اینقدر زود متوجه حضورم در کابین کامیونش بشود…
www.98ia.com
nafas
نویسنده : ساده۶۵ و بی ریا ۶۳ کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
با وحشت به او که پتو را از روی من کنار زد نگاه کردم… چشمانم از بهت و تعجب باز مانده بود … بدنم به شدت می لرزید و نمی دانستم باید چه پاسخی به آن نگاه سیاه جدی که برق خشم و حیرت سنگینش کرده بود و نفس کشیدن را در مقابلش برای من سخت کرده بود بدهم… به خودم لعنت فرستادم … فکر نمی کردم اینقدر زود متوجه حضورم در کابین کامیونش بشود…
www.98ia.com
nafas
- ۸۰۴
- ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط