هنوز نرفته ای

هنوز نرفته ای...
و من دلم برایت تنگ شده...
این را به خودت می گویم....
می خندی و باور نمی کنی.
دلم برای خنده ات هم ...
تنگ می شود....
همان جا....
کنارت....
نزدیک دیرباوریت.
در انتظار خاطره هایت نمی مانم.
از بودنت...
از قرارهای گاه وبی گاهت،
از چشم های روشنت....
و استواریت در اعتراف به بی تفاوتی؛
خاطره می سازم...
خیال می کنم....
تو رفته ای،
سر بر سینه ات می گذارم ...
و بغض می کنم.
و تو ان قدر واقعیت داری ...
که می توانم...
هزار سال دلتنگت شوم...
دیدگاه ها (۲۷)

اگر مسیرت به من نمی خورد...زندگی ساده تر بود...هم برای توهم ...

اگر می خواهی از حالِ من بدانیسخت نیست !تَصور کسی را کههر روز...

گفتم بالاخره که فراموشش میکنی...اینجوری نمی‌مونه ... نفس عم...

میخوام اعتراف ڪنم...ڪم آوردم. تویے ڪه اسمت تقدیره...سرنوشته....

گاهی آدم ها بیصدا از زندگی مان میروند... نه قهر میکنند، نه خ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط