ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺭﻓﻘﺎ ﺣﮑﺎﯾﺖ
"ﻗﻬﻮﻩ " ﺍﻳﺴﺖ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﺷﻮﻥ ﺗﻠﺦ ﺗﻠﺦ
ﻣﯿﻨﻮﺷﯿﻢ . ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺎﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ، ﻛﻪ
ﺍﻳﻦ ﻃﻌﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻳﺎ ﻧﻪ؟
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮔﻴﺮﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻴﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ
ﻛﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ
ﺗﻤﺎﻡ ﻛﻪ ﺷﺪ،ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﯿﻢ !
ﺣﺘﯽ، ﺗﻠﺦ ﺗﻠﺦ !
دیدگاه ها (۴)

دیسکوی زنانه در غرب تهران به صرف ناهار و شیرینی/ پدیده‌ای نو...

کودکان بی شناسنامهدر حال حاضر هیچ نهاد، ارگان و یا سازمانی ،...

مادری که به نوزادانش افتخار می‌کند تصاویر کودکانش را به اشتر...

دیگران را ببخشید…بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبینشانه عدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط