روزها
روزها
اصلا داستانِ "روزها" از چه قرار است؟
اول میریم 3 آپریل 1992، جایی که چین و کره بلاخره تصمیم میگیرن تا با هم به توافق برسن و دولتِ کره هم میزبانِ ضیافت شامِ سیاستمدارهای چینی میشه. بادیگاردهای کاخ آبی سخت مشغولِ آماده سازی هستن و بین اونا دو تا جوان 26 ساله هستن که تازه از مدرسه نظامی فارغ التحصیل شدن، یکیشون جانگ هَک هستش که بچه شهره و یه آدمِ جدی،سخت کوش و توداریه و اون یکی مویانگ ــه (کیو) که بچه شهرستانه و یه آدم بی خیال، احساساتی و دمدمی مزاجه.
با وجودِ اینکه کاملا متضادِ همدیگه هستن، مویانگ و جانگ هک خیلی سریع باهم دوست میشن و یه جورایی در ادامه رقیب سرسخت عشقی همدیگه میشن .
اولین ماموریتی که بهشون میدن محافظت از خانومیه که فقط با اسمِ رمزِ "او" شناخته شده. یه ماه از موقعی که از این خانم محافظت میکردن گذشته بود و هر دوتاشون عاشقِ "او" شده بودن که باعث شده بود بین این دو تا قهرمانِ داستانمون یه عالمه سوء تفاهم پیش بیاد ولی یه دفعه قبل از ضیافتِ شام مویانگ و "او" غیبشون میزده و دیگه هیچ وقت پیداشون نمیشه.
بیست سال میگذره و بیستمین سالگردِ تفاهم بین کره و چینه و برنامه ریزی شده تا به این مناسبت یه ضیافتِ شام برپا کنن. الان دیگه جانگ هَک شده رئیسِ بادیگاردهای کاخِ آبی و وظیفه ش حفاظت از خانواده ی رئیس جمهوره ولی در اصل ماموریتش اینه که چشم از دختر رئیس جمهور به اسمِ "هانا"برنداره. درست مثلِ اتفاقی که بیست سال پیش افتاد، درست قبل از ضیافت شام، دختر رئیس جمهور با بادیگاردش دِشیک گم و گور شد و جانگ هَک این فکر به سرش زد که نکنه سازمانهای ضد کره اینا رو گروگان گرفته باشن و برای همین دست به کار شد و به دنبالِ دختره گمشده گشت و کم کم سرنخهایی به دست آورد که نشون میداد چه بر سر مویانگ و "او" افتاده.
چه طوری جانگ هَک همه ی این قطعاتِ پازل رو کنار هم میگذاره تا بتونه دخترِ رئیس جمهور رو سالم به خونه بیاره؟
منم نمیدونم، داستانش تا همینجا بود
اصلا داستانِ "روزها" از چه قرار است؟
اول میریم 3 آپریل 1992، جایی که چین و کره بلاخره تصمیم میگیرن تا با هم به توافق برسن و دولتِ کره هم میزبانِ ضیافت شامِ سیاستمدارهای چینی میشه. بادیگاردهای کاخ آبی سخت مشغولِ آماده سازی هستن و بین اونا دو تا جوان 26 ساله هستن که تازه از مدرسه نظامی فارغ التحصیل شدن، یکیشون جانگ هَک هستش که بچه شهره و یه آدمِ جدی،سخت کوش و توداریه و اون یکی مویانگ ــه (کیو) که بچه شهرستانه و یه آدم بی خیال، احساساتی و دمدمی مزاجه.
با وجودِ اینکه کاملا متضادِ همدیگه هستن، مویانگ و جانگ هک خیلی سریع باهم دوست میشن و یه جورایی در ادامه رقیب سرسخت عشقی همدیگه میشن .
اولین ماموریتی که بهشون میدن محافظت از خانومیه که فقط با اسمِ رمزِ "او" شناخته شده. یه ماه از موقعی که از این خانم محافظت میکردن گذشته بود و هر دوتاشون عاشقِ "او" شده بودن که باعث شده بود بین این دو تا قهرمانِ داستانمون یه عالمه سوء تفاهم پیش بیاد ولی یه دفعه قبل از ضیافتِ شام مویانگ و "او" غیبشون میزده و دیگه هیچ وقت پیداشون نمیشه.
بیست سال میگذره و بیستمین سالگردِ تفاهم بین کره و چینه و برنامه ریزی شده تا به این مناسبت یه ضیافتِ شام برپا کنن. الان دیگه جانگ هَک شده رئیسِ بادیگاردهای کاخِ آبی و وظیفه ش حفاظت از خانواده ی رئیس جمهوره ولی در اصل ماموریتش اینه که چشم از دختر رئیس جمهور به اسمِ "هانا"برنداره. درست مثلِ اتفاقی که بیست سال پیش افتاد، درست قبل از ضیافت شام، دختر رئیس جمهور با بادیگاردش دِشیک گم و گور شد و جانگ هَک این فکر به سرش زد که نکنه سازمانهای ضد کره اینا رو گروگان گرفته باشن و برای همین دست به کار شد و به دنبالِ دختره گمشده گشت و کم کم سرنخهایی به دست آورد که نشون میداد چه بر سر مویانگ و "او" افتاده.
چه طوری جانگ هَک همه ی این قطعاتِ پازل رو کنار هم میگذاره تا بتونه دخترِ رئیس جمهور رو سالم به خونه بیاره؟
منم نمیدونم، داستانش تا همینجا بود
۱.۲k
۲۶ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.