خواب شیرین :))
بازم یه روز قشنگ دیگه کنار عزیزترینت .. لبخندی زدی به چهره غرق در خوابش خیره شدی . پوست سفیدش و دوندونای خرگوشیش.. هیچوقت از دیدن چهره ی مهربونش خسته نشدی . ناخواسته دستت رو ، روی گونه ی نرمش گذاشتی که چشماش رو به آرومی باز کرد .. لبخندی بهت زد و همونطور که کمرت رو گرفت تا به خودش نزدیکت کنه لب زد : میبینم خرگوش کوچولوی من ایندفعه .. زودتر از من بیدار شده . هوم ؟
لبخند کوچیکی تحویلش دادی گفتی : جناب جئون بدشون میاد، میتونم بخوابم .
دستشو رو لپت گذاشت و کشیدش : و کی گفته قراره اجازه بدم بخوابی ؟
سرت رو روی سینش گذاشتی و همونطور که کم کم چشمهات گرم خواب میشد لب زدی : بیخیال .. بیا لالا کنیم جونکوکااا .. ببین چقدر دلنشینه !
کمرت رو گرفت و قشنگ روی خودش گذاشتت .. با همون صدای خوابآلود که انگار کم کم داره تسلیم میشه گفت : نمیدونم .. کار دارم ولی...
خودتو بیشتر بهش چسبوندی و گفتی : ببین .. همینطوری چشمات و ببند .. به چیزای خوب و قشنگ فک کن .. کمکم خوابت میگیره ...
: تورو بخوابونم برم دخترم ؟
_ : نوچ .. هرچقدرم خواب رو دوست داشته باشم و توش غرق بشم .. با تو بودن رو بهش ترجیح میدم جونکوکا .. و ترجیح میدم کنارت .. تو بغلت بخوابم !
تکخندِ شیرینی کرد و دستشو لای موهات نوازش بار گردوند و گفت : میدونی با این حرفات کاری کردی دوباره بخوابم خرگوش کوچولوی من !
و بوسه ای روی موهات گذاشت و جفتتون به خواب شیرینی رفتید :)))
سلام فرشته های کوچولوی من .. امیدوارم حالتون خوب باشه .
من بلاخره برگشتم ولی خب با تفاوت اینکه اینجا سناریو ، تکپارتی و چندپارتی داریم . این چند وقت حالم واقعا خوب نبود (به دلایلی) . معذرت میخوام که اینقدر یهویی یه مدت از ویس رفتم .
میدونید که دوستون دارم مگه نه ؟
مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید 🐣🎀
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.