اتفاق جالبی که در یکی از فروشگاه های تهران رخ داد
اتفاق جالبی که در یکی از فروشگاه های تهران رخ داد
امروز، تو مغازه ای که منم توش بودم یه خانمی یه چی برداشت اومد کنار صندوق تو صف. نوبتش که شد، فروشنده گفت؛ سیزده وپونصد!
خانمه با تعجب گفت؛ روش زده هفت و پونصد!
فروشنده با عصبانیت گفت؛ زده که زده..!! برا خودش زده!
میخوای یا نمی خوایی؟؟
خانمه گفت نمیخوام!
فروشنده هم بلافاصله، طوریکه همه بشنون به شاگردش گفت؛ پسر بیا اینو بردار، هر کی هم پرسید، بگو شده شونزده و پونصد!!
"هستن کسایی که بخرن.."
مایی که تو صف بودیم با تعجب به هم نگاه کردیم و یه آقایی که جلوی من بود و سبدش تقریبا پُر بود، سبد رو گذاشت رو میز و گفت:
هستن بخرن..!!؟؟؟ اینارم بده همونا..
پشت بندش شروع شد. یکی یکی پشت سر هم خریدهامونو گذاشتیم رو میز و گفتیم نمیخواییم! بده به همونا که "هستن بخرن"
مرد اولیه، برگشت تو مغازه و گفت: من فلانیم، مدیر برج فلان! بی شرفم اگر همه تلاشم رو نکنم تا از برج ما، کسی نیاد اینجا..
با اینحال باز آروم نشد. اومد بیرون خطاب به همه ما طوریکه طرف بشنوه گفت؛ تو رو خدا یه چند دقیقه وقت بذارید زنگ بزنیم ١٢٤ (تخلف تعزیرات صنفی). چندلحظه بعد، همه گوشی به دست بلند بلند، سر بالا به سمت تابلوی سوپری و سر چرخون به سمت خیابون، برا دادن آدرس دقیق، شروع کردیم گزارش دادن..
از این ایستادگی، از این اتحاد، از اون نگاه پر از حرف به همدیگه تو صف که انگار ذهن همو خوندیم، از لیدری اون آقا و..
خیلی کیف کردم
ما خودمون باید با گرانی بجنگیم.. خود خود ما
بیایم در مقابل اینگونه فساد های ریز و جزئی بایستیم تا مقابله با اَبَر فسادها در دولت برامون راحت بشه
بیایم مطالبه گری سالم رو یاد بگیریم تا مسئولین جرات دروغ های گنده گنده در ایام انتخابات رو نداشته باشن
بیایم جای غر زدن و نق نق کردن و انداختن تقصیر ها گردن این و اون خودمون اوضاع رو درست کنیم
خود کرده را تدبیر نیست
اوضاع کنونی کشور مقصرش خود ماییم...
خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد تا آنها خود حال خود را تغییر دهند.
امروز، تو مغازه ای که منم توش بودم یه خانمی یه چی برداشت اومد کنار صندوق تو صف. نوبتش که شد، فروشنده گفت؛ سیزده وپونصد!
خانمه با تعجب گفت؛ روش زده هفت و پونصد!
فروشنده با عصبانیت گفت؛ زده که زده..!! برا خودش زده!
میخوای یا نمی خوایی؟؟
خانمه گفت نمیخوام!
فروشنده هم بلافاصله، طوریکه همه بشنون به شاگردش گفت؛ پسر بیا اینو بردار، هر کی هم پرسید، بگو شده شونزده و پونصد!!
"هستن کسایی که بخرن.."
مایی که تو صف بودیم با تعجب به هم نگاه کردیم و یه آقایی که جلوی من بود و سبدش تقریبا پُر بود، سبد رو گذاشت رو میز و گفت:
هستن بخرن..!!؟؟؟ اینارم بده همونا..
پشت بندش شروع شد. یکی یکی پشت سر هم خریدهامونو گذاشتیم رو میز و گفتیم نمیخواییم! بده به همونا که "هستن بخرن"
مرد اولیه، برگشت تو مغازه و گفت: من فلانیم، مدیر برج فلان! بی شرفم اگر همه تلاشم رو نکنم تا از برج ما، کسی نیاد اینجا..
با اینحال باز آروم نشد. اومد بیرون خطاب به همه ما طوریکه طرف بشنوه گفت؛ تو رو خدا یه چند دقیقه وقت بذارید زنگ بزنیم ١٢٤ (تخلف تعزیرات صنفی). چندلحظه بعد، همه گوشی به دست بلند بلند، سر بالا به سمت تابلوی سوپری و سر چرخون به سمت خیابون، برا دادن آدرس دقیق، شروع کردیم گزارش دادن..
از این ایستادگی، از این اتحاد، از اون نگاه پر از حرف به همدیگه تو صف که انگار ذهن همو خوندیم، از لیدری اون آقا و..
خیلی کیف کردم
ما خودمون باید با گرانی بجنگیم.. خود خود ما
بیایم در مقابل اینگونه فساد های ریز و جزئی بایستیم تا مقابله با اَبَر فسادها در دولت برامون راحت بشه
بیایم مطالبه گری سالم رو یاد بگیریم تا مسئولین جرات دروغ های گنده گنده در ایام انتخابات رو نداشته باشن
بیایم جای غر زدن و نق نق کردن و انداختن تقصیر ها گردن این و اون خودمون اوضاع رو درست کنیم
خود کرده را تدبیر نیست
اوضاع کنونی کشور مقصرش خود ماییم...
خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد تا آنها خود حال خود را تغییر دهند.
۹.۱k
۲۸ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.