دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۷۳🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
بهش زل زدم رفتم تو بغلم گرفتمش اشکاشو پاک کردم ی بو..س رو گونش زدم کوک: کوچولو انقدر گریه نکن قلبم درد میکنه محکم بغلش کردم گرفتم خوابیدم
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح وقتی بیدار شدم تو بغل کوک بودم یعنی واقعا نمیشه یروز بدون اینکه منو بغل کنه بخوابه😂 دستمو بردم سمت سرش و انگشتامو کردم تو موهاش موهاشو بهم ریختم کوک یک تکونی خورد و منم با خودش کشید و گفت کوک: کوچولو اذیت نکن اذیت میشی یوری: سوس ماس اینو از کجات در آوردی کوک: تورو سننه عزیزم (صدای دختر درمیاره) یوری:😂😂 کوک بلندشو من باید برم کوک: کجا بری یوری: باید برم خونم خیلی وقته نرفتم کوک: برای چی بری اونجا یوری: خب سر بزنم تمیز کنم کوک: خودم خدمتکار میفرستم اونجارو تمیز کنه یوری: نه من میخوام خودم برم باید یسری کار ها ام انجام بدم کوک: خیله خب ولی زود برگرد یوری: چشم حتما حالا بزار برم کوک: برو رفتم از اتاق بیرون رفتم لباسم رو پوشیدم راه افتادم به سمت خونم خیلی حس بدی داشتم نمیدونم چرا وقتی رسیدم کلید انداختم رفتم تو شروع کردم به تمیز کردن
✨️❤️🩹پرش زمانی به غروب ❤️🩹✨️
⛓️🖤ویو یوری🖤⛓️
کارم تموم شده بود یهو درو زدن فکر کردم کوکه درو باز کردم که با چیزی که دیدم پاهام شل کرداز ترس زبونم گرفته بود اون ... اون الکس بود همون پسره ای که اون جعبه رو فرستاده بود وقتی منو دید ی پوزخند شیطانی زد خواستم درو ببندم که اومد تو یوری: ب..برو بی..بیرون اومد نزدیک تر و گفت الکس: هیششش نترس قشنگم زود تموم میشه یوری: م..منظورت چیه الکس : کارم باهات رو میگم قشنگم کارم زود تموم میشه یوری: ب.رو بیرون (با بغض) الکس: میگم اینجا تخت نداره یا رو زمین انجام بدیم سریع رفتم سمت کیفم که به کوک زنگ بزنم که الکس دستمو گرفت کشید به سمت دیوار محکم خوردم به دیوار و افتادم زمین الکس اومد نشست محکم گ.لومو گرفت بلندم کرد به دیوار تکیه ام داد سرشو برد تو موهام نفس کشیدم داشتم گریه میکردم که گفت الکس: هنوزم موهات همون بو رو میده ولی خب اینبار دیگه نمیتونی ازم فرار کنی من فقط ساکت بودم البته اصلا نمیتونستم حرف بزنم انگار لال شده بودم کوووککک کجاییییی که یهو....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
⛓️🔗پارت ۷۳🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
بهش زل زدم رفتم تو بغلم گرفتمش اشکاشو پاک کردم ی بو..س رو گونش زدم کوک: کوچولو انقدر گریه نکن قلبم درد میکنه محکم بغلش کردم گرفتم خوابیدم
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح وقتی بیدار شدم تو بغل کوک بودم یعنی واقعا نمیشه یروز بدون اینکه منو بغل کنه بخوابه😂 دستمو بردم سمت سرش و انگشتامو کردم تو موهاش موهاشو بهم ریختم کوک یک تکونی خورد و منم با خودش کشید و گفت کوک: کوچولو اذیت نکن اذیت میشی یوری: سوس ماس اینو از کجات در آوردی کوک: تورو سننه عزیزم (صدای دختر درمیاره) یوری:😂😂 کوک بلندشو من باید برم کوک: کجا بری یوری: باید برم خونم خیلی وقته نرفتم کوک: برای چی بری اونجا یوری: خب سر بزنم تمیز کنم کوک: خودم خدمتکار میفرستم اونجارو تمیز کنه یوری: نه من میخوام خودم برم باید یسری کار ها ام انجام بدم کوک: خیله خب ولی زود برگرد یوری: چشم حتما حالا بزار برم کوک: برو رفتم از اتاق بیرون رفتم لباسم رو پوشیدم راه افتادم به سمت خونم خیلی حس بدی داشتم نمیدونم چرا وقتی رسیدم کلید انداختم رفتم تو شروع کردم به تمیز کردن
✨️❤️🩹پرش زمانی به غروب ❤️🩹✨️
⛓️🖤ویو یوری🖤⛓️
کارم تموم شده بود یهو درو زدن فکر کردم کوکه درو باز کردم که با چیزی که دیدم پاهام شل کرداز ترس زبونم گرفته بود اون ... اون الکس بود همون پسره ای که اون جعبه رو فرستاده بود وقتی منو دید ی پوزخند شیطانی زد خواستم درو ببندم که اومد تو یوری: ب..برو بی..بیرون اومد نزدیک تر و گفت الکس: هیششش نترس قشنگم زود تموم میشه یوری: م..منظورت چیه الکس : کارم باهات رو میگم قشنگم کارم زود تموم میشه یوری: ب.رو بیرون (با بغض) الکس: میگم اینجا تخت نداره یا رو زمین انجام بدیم سریع رفتم سمت کیفم که به کوک زنگ بزنم که الکس دستمو گرفت کشید به سمت دیوار محکم خوردم به دیوار و افتادم زمین الکس اومد نشست محکم گ.لومو گرفت بلندم کرد به دیوار تکیه ام داد سرشو برد تو موهام نفس کشیدم داشتم گریه میکردم که گفت الکس: هنوزم موهات همون بو رو میده ولی خب اینبار دیگه نمیتونی ازم فرار کنی من فقط ساکت بودم البته اصلا نمیتونستم حرف بزنم انگار لال شده بودم کوووککک کجاییییی که یهو....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❤️🩹✨️
۱۹.۵k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.