حکایت رفاقتا امروز

حــکایت رفـاقتاے امروزے
مــا شــده حـکایت قـلیان
تــا وقتے ڪہ
طــعم داشتہ باشــے
بـاهات مـیمونن
از طعــم بیوفـتے میگــن:
سـوخت بریــم...😔 ☝ ️
دیدگاه ها (۱)

بہ سَلامتی کسی کہ اَزَش پُرسیدند:یارت چگونہ بود :💔 😔 گُفتــ ...

کاش "قلبم" درد "تنهایی" نداشت "چهره ام" هرگز"پریشانی" نداشتک...

براے دردهایمـ نشانــــــھ میگذارمـ ،😔 💔 تا بدانمـ ڪجا 💔 ...

ڪاش سیڪًارے براےدر آغوش ڪشیدن هم بود…اونوقت هیچڪسدلتنڪًِ هیچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط